ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر

گام حکم الا به کامت برنداشت ...

... شدست بستر خاک و شدست بالین خشت

کدام جان که قضاش از ورای چرخ نبرد

کدام تن که فناش از فرود خاک نهشت

بگو که خوشه آسانی از کجا چینم

که گاو چرخ از این تخم و بیخ هیچ نکشت

بگو که جامه آسایش از کجا پوشم ...

... اعداد آن به رمز بخواهم همی نوشت

جشن عرب به سال درو اختران چرخ

نقش مهین کعب ببین این نکو سرشت ...

... آنچنان افزون ز روی مرتبت ز ابنای عصر

کافتاب از ماه و چرخ از خاک و کعبه از کنشت

دست قدرت صورت آدم همی کردی نگار ...

... چون به وترای وتر در معنی قنوت

سمت درگاهت سعود چرخ را

گشته در دوران کل خیرالسموت ...

... از پی نظم جهان کرد بساط شطرنج

چرخ را اسب و رخی طرح کند در تدبیر

فتنه را بر در شه مات نشاند بی رنج ...

... به عون دولتش از بخت داد بستانم

که داد بخت من از چرخ دولت او داد

بقاش باد نه چندان که در شمار آید ...

... آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد

آنکه آب کلاهداری چرخ

آب دستار خواجگیش ببرد ...

... باغ را مایه به دست آمد و نوروزی کرد

بخت پیروز ترا گنبد فیروزه چرخ

تاقیامت سبب نصرت و پیروزی کرد ...

خداوندا رهی را شاهدی هست

که چرخ از عشق او پروین فروشد

مدام از شاخ زلف و باغ رخسار ...

ای خداوندی که بر درگاه جاهت بنده وار

چرخ و انجم سالها اجری و راتب خورده اند

بنده را فخرالزمان اسحق و چندین کس جز او ...

... دولتی داشت بس به غایت تیز

چون قضا قادر و چو چرخ بلند

بخت بیدار مهربانش گفت ...

... وانکه در عرضگاه کون و فساد

چرخ را نیست هیچ خویشاوند

نظم پروین نداد کاری را ...

... با حریفی کو رباب خوش زند

چرخ مردم خوار گویی خصم ماست

تا چو برخیزیم بر هر شش زند ...

... باد عمر تو درحصول مراد

همچو دوران چرخ نامعدود

زهی صاحب ملک پرور که گیتی

سخای ترا چرخ یک روزه آید

زلعل نگین تو درحکم مطلق

همی لرزه در چرخ پیروزه آید

چو وهم تو در سیر برهان نماید ...

... کز رخم رنگ اشک بزداید

کیل غم شد دلم که چرخ بدو

عمرها شادیی نپیماید ...

... به فلک بر همی نیاساید

شبه تو چرخ هم ترا آرد

مثل تو دهر هم ترا زاید

هرکه را در دل از هوای تو مهر

با دلش چرخ راز بگشاید

هرکرا برتن از قبول تو حرز ...

... می دان که ساکنان فلک سیر گشته اند

از مطربی زهره بدین چرخ گنده پیر

خواهش گری به نزد کمال الزمان شدند ...

... تا جهان اسب دولتت زین کرد

چرخ را هست غاشیه بر دوش

آنکه او تای خدمتت نزند ...

صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال

دیده ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می درآید دیده ای ...