صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
... فلک را ماندگی از گردش خود نیست یک ساعت
که از رنج سفر پروا نباشد خانه زین را
ندارند اهل غفلت طاقت میدان اهل دل ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱
... چه محو ناخدا گردیده ای ای از خدا غافل
ندارد این سفر باد مرادی غیر یارب ها
ز بی دردان علاج درد خود جستن به آن ماند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰
... ابجد تازه سوادان خط جام است اینجا
از سفر کردن ظاهر نشود کار تمام
هر که در خویش سفر کرد تمام است اینجا
نشود جمع زبان آوری و سوختگی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
... هر چه جز پرتو ماه است کتان است اینجا
سفر مردم آگاه ز خود بیرون است
هدف تیر در آغوش کمان است اینجا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱
در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
در وطن هر که سبکبار نماید خود را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
... عشق آن نیست که بر هم نزند عالم را
شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر
نیست آواز درا قافله شبنم را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶
... گرهی چند که در رشته جان است مرا
در سفر عادت سیلاب بهاران دارم
سختی راه طلب سنگ فسان است مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰
چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا
گر شوم آب ازین خاک گذر نیست مرا ...
... منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان
هیچ دربار به جز برگ سفر نیست مرا
چه حضورست که در پرده غم صایب نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲
... دایم از درد طلب نعل در آتش دارم
منزلی چون سفر ریگ روان نیست مرا
دل آزاده من فارغ از اقبال هماست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵
آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
همچو شمع از تن خود زاد سفر داد مرا
قطع پیوند ازین سبز چمن مشکل بود
خجلت بی ثمری برگ سفر داد مرا
عشق روزی که رسانید مرا خانه به آب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶
نیست آسودگی از سیر و سفر مجنون را
سنگ اطفال شود کوه و کمر مجنون را
توشه از پاره دل راحله دارد از شوق
نیست حاجت به سرانجام سفر مجنون را
سر آزاده به اسباب نمی پردازد ...
... چشم آهوست سیاهی به سیاهی بلدش
نیست در کار دلیلی به سفر مجنون را
نیست صاحب نظران را ز نظر بند گزیر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲
... راه نزدیک بود پای به سنگ آمده را
در سفر ریگ روان راحت منزل دارد
ماندگی کم بود از راه درنگ آمده را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲
... صایب از سعی محال است به انجام رسد
سفر ریگ روان و دل آواره ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱
... ز همرهان ره دورست عمر جاویدان
سفر خوش است اگر همسفر شود پیدا
عیار فکر ز همفکر می شود ظاهر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷
به شاهراه توکل بود سفر ما را
یکی است توشه و زنار بر کمر ما را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳
... به دست و دوش نسیم است رهنوردی من
وگرنه برگ سفر چون غبار نیست مرا
چو آب آینه ام برقرار خود دایم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲
ز خود برآمده ام با سفر چه کار مرا
بریده ام ز جهان با ثمر چه کار مرا ...
... بود ز گریه خود فتح باب من چون تاک
به ابرهای پریشان سفر چه کار مرا
خوشم چو غنچه پیکان به کار بسته خود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷
... عزیزدار ریاحین بوستانی را
بهار از گل و لاله است بر جناح سفر
مده ز دست رکاب سبک عنانی را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹
... نمی شود نشود فرق سرکشان پامال
سفر به خاک بود ناوک هوایی را
تلاش چاشنی کنج آن دهن صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶
... آتش کند تمیز ز هم نقد و قلب را
اخلاق خوب و زشت شود در سفر جدا
در پرده حجاب بود از وصال شمع ...