گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد
غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد
گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب
گرد هر طور که بنشست چنان برخیزد
جسم خاکی ست غباری که میان من و اوست
ای خوش آن لحظه که آن هم ز میان برخیزد
گر لب تشنه ی خود را به لب جوی نهم
دود چون اشک من از آب روان برخیزد
دارد ای دوست ز تو شکوه ی بسیار سلیم
وای اگر مهر خموشی ز دهان برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و غموک بس نگرش درباره عشق و جدایی میپردازد. شاعر از بیدار شدن گل و غنچه در بهار و احساس تنهایی و دلتنگی خود میگوید. او اشاره میکند که جسم او تنها یک غبار است و آرزو دارد لحظهای برسد که این غبار نیز از میان برود. همچنین، او تشبیههای زیبایی به خروش آب و اشک میزند که نشاندهندهی عواطف درونی اوست. در نهایت، شاعر از دوست خود میخواهد که مهر و عشق خود را فاش نکند و از شکایت او بپرهیزد.
هوش مصنوعی: گل به طور ناگهانی از باغ زندگی بیرون میآید و غنچهای که در خواب بوده، در فصل پاییز بیدار میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که با سبکی و بیاعتنایی از جمع تو میروم، چه جای تعجبی دارد، چون هر کسی به همان سبک که نشسته، بلند میشود.
هوش مصنوعی: این بدن مادی مانند گرد و غباری است که میان من و او قرار دارد. ای کاش آن لحظه بیاید که این مانع نیز از میان برود.
هوش مصنوعی: اگر لب تشنهام را به حاشیهی جوی آب برسانم، بخارهایی چون اشک من از آب روان بلند خواهند شد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، از تو زیاد گلایه میکند و اگر عشق خاموشی از زبانت بیرون بیاید، وای به حال ما.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد
همچو سرو این تن من بیدل و جان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم
چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
چون رسد سنجق تو در ستمستان جهان
[...]
عاشق اول ز سر جان و جهان برخیزد
آنگه اندر پی آن راحت جان بر خیزد
جان و جانان نشود هر دو میسر با هم
هر که این میطلبد از سر آن بر خیزد
در ره عشق کسی گرم روی داند کرد
[...]
هر که مردانه به عشق از سر جان برخیزد
در نخستین قدم از هر دو جهان برخیزد
در قیامت که به بوی تو شود جان زنده
تنم از جان به وفای تو روان برخیزد
چون سر از خاک برآرم گل رویت بینم
[...]
پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد ز سر هر دو جهان برخیزد
عاشق سوخته گر بر سر خاکش گذری
از لحد نعره زنان رقص کنان برخیزد
در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
[...]
چشم مست تو گر از خواب گران برخیزد
سبک از هر طرفی فتنه دوان برخیزد
کر کلاله ز گل چهره براندازی باز
ناله از جان و دل پیر و جوان برخیزد
سر و بالای تو گر سوی چمن میل کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.