گنجور

 
ناصر بخارایی

هر که مردانه به عشق از سر جان برخیزد

در نخستین قدم از هر دو جهان برخیزد

در قیامت که به بوی تو شود جان زنده

تنم از جان به وفای تو روان برخیزد

چون سر از خاک برآرم گل رویت بینم

نرگس از خواب صبوحی نگران برخیزد

دل که از پرتو روی تو هوائی گردد

در هوا ذره صفت رقص کنان برخیزد

در چمن گر بگشائی چو گل از رخ پرده‌

از دل بلبل شوریده فغان برخیزد

تیر اگر راست بگوید صفت ابروی تو

بانگ زه از قد دوتّاه کمان برخیزد

بنشینم به ره تو ای یار سبکروح اگر

بخت بدبخت من از خواب گران برخیزد

همچو شمع از دل ناصر رود آتش به زبان

لاجرم شعلهٔ نورش به زبان برخیزد