گنجور

 
سلیم تهرانی

شد بهار و به بوستان عید است

لاله با گل به دید و وادید است

جام گیتی نماست ساغر گل

باغبان جانشین جمشید است

هر طرف غلتد از نسیم بهار

فصل مستی گربهٔ بید است

خندهٔ گل گرفت عالم را

مستی او ز جام خورشید است

آسمان به رقص آورده‌ست

صورت بلبل، نوای ناهید است

از گل آموخت کبک خندیدن

کار اهل جهان به تقلید است

ناشکفته گلی نماند سلیم

غنچهٔ ما ز خنده نومید است