تا نئی از قید جان و تن خلاص
نیست ممکن وصل او در بزم خلاص
زنگ از آیینهٔ دل بر ز عشق
ز آتش آری زر زغش یابد خلاص
شامل است الطاف عامش بر عوام
کامل است اشفاق خاصش بر خواص
بهر قتلم ساعد او رنجه شد
بیش از این خون مرا نبود قصاص
ریخت خون من به دست خود که یافت
از شهیدانش به این فیض اختصاص
عاشقان ز اهل هوس دارند فرق
چون زرازارزیر، چون سیم از رصاص
گوش شیخ ای دل کجا و رمز عشق؟
پیش هر عامی مگو اسرار خاص
از برای دفع زهر غم (سحاب)
به ز تریاق است آن لب در خواص
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بُوَد از ماهیِ نفست خلاص
مونسِ یونس شوی در صدرِ خاص.
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص
همچو مرغی کز قفس گردد خلاص
یا چو خونی کش ببخشند از قصاص
خاص در علم الیقین و خاص خاص
دیده در عین الیقین از خود خلاص
باده ای ده کز خودم سازد خلاص
تا در آیم بی خبر در بزم خاص
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.