گنجور

 
سحاب اصفهانی

رود ز جانم اگر بنگرم بر آن عارض

هزار عارضه ام گر بود به جان عارض

به عشق تا نزند طعنه ناصحم چه شود؟

که یک رهش بنمایی به امتحان عارض

بیفتد از نظر عندلیب عارض گل

دهد چو جلوه گل من به گلستان عارض

نگار سرو قدم داشت نسبتی آری

به سرو و ماه از آن قامت و از آن عارض

نه سرو داشت اگر ماه آسمان قامت

نه ماه داشت اگر سرو بوستان عارض

عنان بلبل و قمری گهی ز دست شدی

که سرو داشتی آن قامت و گل آن عارض

(سحاب) داشت نهان عارضت ز غیر و دریغ

که او کنون کند از روی تو نهان عارض