روشن شب عالمی ز ماه است
و ز مهر تو روز من سیاه است
در راه تو دین و دل فکندیم
برخاک چه جای مال و جاه است
از ما همه جان و سر فشاندن
و ز جانب دوست یک نگاه است
از فتنه ی فوج غمزه دل را
در سایه ی زلف او پناه است
چون دست به فرق ما نسودی
بگذار قدم که خاک راه است
دل جویی عاشقان مسکین
در کیش شما مگر گناه است
با سرو و مه آن عذار و قد را
تشبیه کمال اشتباه است
نه مه را کس به برقبا دید
نه سروی را به سر کلاه است
از دیر سخن مران صفایی
با شیخ که ز اهل خانقاه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مه مه مهر و مهر ماه است
بی باده نشستن از گناه است
روز و رخ دوستان سپید است
روی و دل دشمنان سیاه است
سلطان ملک ارسلان مسعود
[...]
هر مرغ که مرغ صبحگاه است
ورد نفسش دعای شاه است
شاهی و ملایکت سپاه است
خلق تو عظیم و حق گواه است
امشب شده دلبری دچارم
کز وی به اجل مرا پناه است
زنبور گزنده چون مگس نیست
می گویم و خال او گواه است
دنباله ی چشم او ز سرمه
[...]
از دوری او که هم چو ماه است
از بس شب هجر من سیاه است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.