زنهار الا یار دلازار خدا را
در پا مفکن عهد و نگهدار وفا را
ترسم که در او برتو رسد تیر گزندی
آسایش خود بنگر و مشکن دل ما را
یادت طرب انگیز و فراقت تعب آمیز
عشقم چه خوش آمیخت بهم درد و دوا را
از روی منت شرم و حیا این همه تا چند
هر چند خود از روی تو شرم است حیا را
زان چشم به دل نیشم و زان لعل به لب نوش
جز پیش تو کشنید به هم رنج و شفا را
در عین وفا ساز جفایت عجب آرم
کز یک نظر اظهار کنی خشم و رضا را
وه زان لب شیرین سخن تلخ ندیدم
کس جمع کند چون تو به دشنام دعا را
لعل تو روانبخش و دهان تو نظر تنگ
با آن دو که آمیخته این بخل و سخا را
گاهی به من افکن نگهی چون شود آخر
سلطان بنوازد اگر از لطف گدا را
با خوف و رجا رو به تو آورد صفایی
مختار تویی درحق او اخذ و عطا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.