به نیم پرده که برداشت روی زیبا را
درید پرده ی پرهیز پیر و برنا را
ز صحن خیمه به صحرا شعاع طلعت دوست
برید از رخ خورشید مهر حربا را
رساست قد صنوبر ولی کجا با وی
کنند نسبت آن سرو ماه سیما را
به دستیاری لعلش که شرم خاتم جم
به پای رفته ببین معجز مسیحا را
ز شور آن لب شیرین به کام ما دوری است
که طعم تلخ تر از حنظل است حلوا را
به حبس یوسفش انگیخت رشک دیدن غیر
در این قضیه ملامت مکن زلیخا را
به سینه راز تو خواهم ز خلق پوشیدن
ولی چه چاره کنم رنگ روی رسوا را
به بددلی مکن انکار مهر من مپسند
به خویش طنز احبا و طعن اعدا را
صفایی از دو جهان جز رضای دوست مجوی
که من حرام شناسم خیر این تمنا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.