سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
از بهر خدا چست مکن بند قبا را
من چون گذرم از سر کوی تو کز آنجا
یارای گذشتن نبود باد صبا را
خوش آنکه ز می مست شوی بی خبر افتی
پنهان ز تو من بوسه زنم آن کف پا را
گر هست چو مجمر نفسم گرم عجب نیست
اذ حبک قد اوقد فی قلبی نارا
جامی نکند جز هوس بزم تو لیکن
در حضرت سلطان که دهد بار گدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر فارسیزبان به عشق و علاقهاش نسبت به محبوبش میپردازد. او از زیباییها و جذابیتهای معشوق سخن میگوید و خواهان آن است که نگاه محبوبش دل او را شاد کند. شاعر به دوری از محبوب اشاره میکند و نگرانیاش را از جراحت احساسات و دلشکستگی بیان میکند. او همچنین توصیف میکند که چگونه نمیتواند به راحتی از کنار محبوبش بگذرد و به یاد لحظات خوشی که با او دارد، دلش شاد میشود. تصویرسازیهای عاشقانه و شاعرانهاش به عمق احساساتی که در قلبش نسبت به محبوب دارد، افزوده میشود.
هوش مصنوعی: ای زیبا، با نگاهی دلانگیز و دلنشین، غمهای ما را که مانند لالههای نازک و لطیف هستند، تسکین بده.
هوش مصنوعی: اگر این جسم خسته و پیر از راه تو دور باشد، اما قلبم دائماً به درگاه تو میزند، چه شب و چه روز.
هوش مصنوعی: ناراحت نباش که بدن لطیف او به خاطر خدا آسیب ببیند، پس در بستن لباسش دقت کن و بیپروا عمل نکن.
هوش مصنوعی: وقتی که از کنار کوی تو عبور میکنم، دیگر هیچ چیز توانایی عبور از آنجا را ندارد، حتی باد صبا.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که بیخبر از خود، با خوشحالی از شراب مست میشود و در این حالت پنهانی، من به پای او بوسه میزنم.
هوش مصنوعی: اگر مانند آتش زنهای در دل من آتش افروختهای، تعجبی ندارد که نفسم در گرما و شور عشق تو باشد.
هوش مصنوعی: فقط آرزو و هوس برگزاری بزم تو را دارد، اما در حضور سلطان، کسی چه ارزشی برای گدا قائل است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
ای خضر که همدم شدهای آب بقا را
زنهار به یاد آر لبِ تشنهٔ ما را
زهر است غمت گر نَبُوَد وعدهٔ بوسی
بیچاشنیِ خون خورم این زهر بلا را
گل از تو چنان شد که به صد دیده چو شبنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.