رخ نمودی اگر از پرده پری
سجده کردی به تو در خوب تری
روشن آمد همه را کوری مهر
کرد تا پیش مهت جلوه گری
نسبت سرو به بالای تو کرد
باغبان از در کوته نظری
قدمی در نظرش باز خرام
تا خجل گرد از آن بی بصری
با گل روی تو مسکین بلبل
سوی گلشن رود از بی خبری
محو رفتار توآمد که نهاد
جاودان سر به کمر کبک دری
دلم از لعل تو دندان نکند
گرچه حاصل بودش خون جگری
انس و جان نیست به غیر تو مرا
انس و جان اگر حور و پری
مفتی از منع صفایی در عشق
ریش گاوی کند از کوی خری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک زبان داری و صد عشوهگری
من و صد جان ز پی عشوه خری
از جگر خوردن توبه نکنی
زانکه پرورده به خون جگری
زهره داری تو ز بیم دل خویش
[...]
دوش سرمست به وقت سحری
میشدم تا به بر سیمبری
تیز کرده سر دندان که مگر
بربایم ز لب او شکری
چون ربودم شکری از لب او
[...]
ای خیالی که به دل میگذری
نی خیالی نی پری نی بشری
اثر پای تو را میجویم
نه زمین و نه فلک میسپری
گر ز تو باخبران بیخبرند
[...]
هیچت افتد که به ما بر گذری
وز سرِ لطف به ما در نگری
می توانی که دلم دریابی
بهترک زین غم کارم بخوری
چند خاموش توان بود و حمول
[...]
دره عدل ز دست عمری
زن به فرق سر هر خیره سری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.