در کیش عشق گرنه مرض شد شفای من
درد تو پس چراست نکوتر دوای من
آنجا که ما به رد و قبول آزمون شدیم
بالای دل فریب تو آمد بلای من
خونم ترا بحل که همان دست رنج تو
افزون بود هزار ره از خون بهای من
شادیم با غم تو ولی ترسم آسمان
نگذارد از حسد که شود آشنای من
از دیگران برید و به ما برد روزگار
عشقت نکو شناخت مرا از وفای من
ننمودم از فراق تو کس راه چاره ای
جز غم که شد به جان سپری رهنمای من
بگداختی در آتش هجران دلت چو موم
بودی اگر تو با همه سختی به جای من
جز ناامیدی من و امید مدعی
حاصل ترا چه بود ز چندین جفای من
مرگ خود از خدای بخواهیم یا رقیب
تا زین دو خود چه خواسته باشد خدای من
از حسن و عشق این دو صفایی به ما رسید
ناز از برای یار و نیاز از برای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
[...]
ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من
گر دست اوفتاده نگیری تو، وای من!
نای دلم مگیر به چنگ جفا چنین
کز چنگ محنت تو ننالم چو نای من
پشتم چو چنبر از غم و نیکوست ماجری
[...]
میرفت جان ز بهر دل مبتلای من
میگفت دوست را که تو بنشین به جای من
تن شد ضعیف و یار نیامد به عیادتم
میلی به استخوان ننماید همای من
خواندم دعا و سوی فلک کردمش روان
[...]
ای در بلا فتاده دل مبتلای من
کس را مباد هیچ بلا چون بلای من
از درد عشق یار چنان مبتلا شدم
کاندر جهان طبیب نداند دوای من
عشق از برای دل بود و دل برای عشق
[...]
ای سبز پر کرشمه مشکین قبای من
سر تا قدم بلای سیاهی برای من
با جامه سیاه که در عین شوخیی
دلجوتری ز مردمک دیده های من
چشم تو گرچه کشت بیک دیدنم ولی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.