گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

به لب رسید به جانان رسید تا جانم

چه خوش به وقت به بالین رسید جانانم

شکست دست و غمم تخته بند هجران ساخت

عجب مبین که قبا ننگری گریبانم

به رحمت ازلی یابم از مرض بهبود

طبیب کو نکند سعی سوی درمانم

نهد به زخم درون مرهمم حکیم خبیر

خبر دهید به جراح گول نادانم

زوال یافت اگر منادیم خود ازخاطر

عوض رسید ز غم نعمتی فراوانم

رسدعنایت غیبی به داد سوختگان

چه غم که داد ندادند اهل دورانم

امیدوار و دل آسوده ام به خاطر جمع

که کارهای پریشان رسد به سامانم

کسیم گر نخورد غم کشیده باد مدام

به فرق سایه فضل خدای سبحانم

معاشران همه کافر اگر نیند چرا

کنند رنجه مرا من خود ار مسلمانم

به ذیل لطف خدایی زنم صفایی چنگ

گر احتساب نفرمود عدل سلطانم

 
 
 
مسعود سعد سلمان

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

سوزنی سمرقندی

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم

مرا نداند از آن گونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بترم

خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت‌فرمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بعهدهای گذشته امین من آن بود

که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم

بقحط‌سالی افتادم از هنرمندان

که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم

اگر بیابم آنرا که شعر دریابد

[...]

مولانا

خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم

به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم

ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم

درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی

[...]

سعدی

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من

درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه