گنجور

 
مولانا

خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم

به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم

ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم

درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی

کز این شکوفه و گل حسرت گلستانم

همیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویش

کشد کنون کف شادی به خویش دامانم

ز بامداد کسی غلملیج می کندم

گزاف نیست که من ناشتاب خندانم

ترانه‌ها ز من آموزد این نفس زهره

هزار زهره غلام دماغ سکرانم

شکرلبی لب ما را به گاه شیرین کرد

که غرقه گشت شکر اندر آب دندانم

صلا که قامت چون سرو او صلا درداد

که من نماز شما را لطیف ارکانم

صلا که فاتحه قفل‌های بسته منم

بدان چو فاتحه تان در نماز می خوانم

به دار ملک ملاحت لبش چو غماز است

که بنگرید نصیب مرا که دربانم

چنانک پیش جنونم عقول حیرانند

من از فسردگی این عقول حیرانم

فسرده ماند یخی که به زیر سایه بود

ندید شعشعه آفتاب رخشانم

تبسم خوش خورشید هر یخی که بدید

سبال مالد و گوید که آب حیوانم

بیار ناطق کلی بگو تو باقی را

ز گفتنم برهان من خموش برهانم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۴۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

سوزنی سمرقندی

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم

مرا نداند از آن گونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بترم

خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت‌فرمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بعهدهای گذشته امین من آن بود

که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم

بقحط‌سالی افتادم از هنرمندان

که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم

اگر بیابم آنرا که شعر دریابد

[...]

سعدی

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من

درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند!

[...]

حکیم نزاری

بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم

دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم

چو بلبل از غم عشق تو تا به کی نالم

به دیده چند کشم خارت ای گلستانم

دو زلف شست تو بر هم شکست پیوندم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه