چنان خیال تو انگیخت چاره در نظرم
که هر طرف نظر آرم ترا همی نگرم
شدی به روی چو درهای شادمانی باز
چو صبح عید شبی گر درآمدی ز درم
مرا به دیده و لب دگر اشک و آه نماند
شرار آتش عشق تو سوخت خشک و ترم
مپرس حالت من کزغمت به روز سیاه
هزار بار ززلف تو دل شکسته ترم
من آن نیم که بتابم سر ارادت دوست
اگر سرم رود از تن نمی روی ز سرم
به کام دشمنم ار بندبند در گسلی
گمان مبند که پیوند دوستی ببرم
فنای هستی خود را به جلوه ی رخ یار
چو شمع برابر آفتاب منتظرم
دریغ نیست صفایی گرم بود مقدور
به مژدگانی وصلش هزار جان سپرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و شدید گوینده به معشوق است. او از چشمان معشوق به عنوان دروازهای به شادمانی یاد میکند و چقدر آن نگاه بر او تأثیر دارد. با توصیفاتی از احساساتش، گوینده نشان میدهد که عشق معشوق به شدت در وجود او ریشه دوانده و او حتی در سختترین شرایط هم نمیتواند از این عشق دست بردارد. او همچنان به عشق ادامه میدهد و از فانی شدن در مقابل زیبایی معشوق نمیهراسد. در نهایت، او آماده است که جانش را برای وصال معشوق بدهد و از این وضعیت خشنود است.
هوش مصنوعی: حضور و تصویر تو در ذهنم به قدری قوت دارد که هر جا که نگاه میکنم، تو را میبینم و بر آنچه به تو مربوط میشود، تمرکز میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که درهای خوشحالی به روی تو باز شدند، مثل صبح روز عید، اگر شبی به خانهام بیایی، انگیزهای برای شادی و خوشحالی خواهی بود.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که تمام احساسات و اشک و آههای من به آتش بکشند و دیگر چیزی از من نمانده است. حالا فقط سوختگی شوق و عشق تو در من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از حالت من نپرس، چرا که غم من به حدی زیاد است که هر روز مانند سیاهی هزار بار دلbrokenترم میکند.
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که بخواهم به خاطر محبت و ارادت به دوستم کوتاه بیایم. حتی اگر جانم از بدنم جدا شود، باز هم از احساسات و عشق نسبت به او دست نمیکشیدم.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است به دشمنم آسیب بزنم، اما فکر نکن که دوستیام را قطع میکنم.
هوش مصنوعی: من در برابر زیبایی محبوبم مانند شمعی در مقابل آفتاب، خودم را نادیده گرفتهام و منتظر لحظهای هستم که از وجود او محو شوم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که اگر امکان داشتن یک زندگی پر از شادی و گرما وجود داشته باشد، دوست دارم با تمام وجودم برای رسیدن به آن تلاش کنم و حتی جانم را فدای این وصال کنم. این شاعر به نوعی اشاره دارد که در مقابل خوشیهای زندگی هیچ تردیدی برای از خود گذشتگی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.