گنجور

 
صفایی جندقی

ساقی بریز باده ی صافی به ساغرم

کاین آتش اکتفا کند از آب کوثرم

با این شراب تلخ کجا در بهشت نیز

حاجت به شیر و شهد و شراب است و شکرم

فتوی به ترک می دهد ار شیخ مسلمین

اول کسی منم که بدین کیش کافرم

بروعده های نسیه واعظ چه اعتماد

من خوش به نقد از کفت این می همی خورم

از دست حور ساغر صهبای سلسبیل

ناید خوش آن چنان که می از دست دلبرم

بر ما طریق کعبه حاجت گم است کاش

صاحب دلی شود به خرابات رهبرم

دیگر به در نمی روم از کوی می فروش

خوشتر ز تخت تاجوری خاک این درم

افشانم آستین تفاخر برآسمان

فرسود تا به تربت این آستان سرم

از کین مهر و ماه صفایی مرا چه باک

تا جام باده برکف و جانانه در برم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode