گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

آن پیر نه دل که جان ندارد

تا مهر بتی جوان ندارد

عیش گل و بلبلش همایون

آن باغ که باغبان ندارد

در دام تو مرغ دل ز شادی

اندیشه ی آشیان ندارد

ز ابرو فکنی سهام سفاک

بی چله کس این کمان ندارد

چشمت نخورد نظر که یکدل

از فتنه ی او امان ندارد

ما کشتی خود سبک نراندیم

یا بحر غمت کران ندارد

عشقت همه خورد خون عشاق

این گله مگر شبان ندارد

کس را نرسد به دامنت دست

تا جامه ی جان دران ندارد

مسکین چه کند اگر صفایی

گاهی ز غمت فغان ندارد