گنجور

 
قاسم انوار

عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند

آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند

در تمنای تو عشاق ز پای افتاده

مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند

عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد

عاشقان در هوست ساغر و پیمانه زدند

عالم آشفته شد،ای دوست، دگر باره،چه بود؟

زلف میگون تراباز مگر شانه زدند؟

هر سخن کز صفت شمع جمالت گفتند

آتشی بود که در باطن پروانه زدند

شرمشان نامد از آن یار،که در عین غرور

طعنهایی که بر آن عاشق فرزانه زدند؟

قاسمی،بنده آن راه روانم که ز شوق

قدم صدق درین بادیه مستانه زدند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

دوش مرغان چمن نعرهٔ مستانه زدند

آتشی در دل شوریدهٔ دیوانه زدند

زاهدان خیمهٔ عشرت سوی میخانه زدند

خیز کز باد صبا زلف سمن شانه زدند

حافظ

دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند

گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت

با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید

[...]

جامی

صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند

بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند

زاهدان سبحه به کف عازم آن بزم شدند

رقم نقل چو بر سبحه صد دانه زدند

صوفیان را دهن از ورد سحر بربستند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

صبح رندان صبوحی در میخانه زدند

در خرابات مغان ساغر مستانه زدند

می رنگین به خم عشق که بد مالامال

دوره کرده قدح و جام به پیمانه زدند

رازهایی که شنیدن نتوانست ملک

[...]

صائب تبریزی

سالکانی که قدم در ره جانانه زدند

پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند

مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند

ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند

فلک بی سر و پا حلقه بیرون درست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه