شنیدهام که در این روزها کهن پیری
خیال بست به پیرانه سر که گیرد جفت
بخواست دخترکی خوبروی گوهر نام
چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
چنان که رسم عروسی بود تماشا بود
ولی به حملهٔ اوّل عصای شیخ بخفت
کمان کشید و نزد بر هدف که نتوان دوخت
مگر به خامهٔ فولاد جامهٔ هنگفت
به دوستان گله آغاز کرد و حجت ساخت
که خان و مان من این شوخ دیده پاک برفت
میان شوهر و زن جنگ و فتنه خاست چنان
که سر به شحنه و قاضی کشید و سعدی گفت:
پس از خلافت و شنعت گناه دختر نیست
تو را که دست بلرزد گهر چه دانی سفت
سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج
صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
دوش چون طاووس می نازیدم اندر باغ وصل
دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده درباره یک پیرمرد صحبت میکند که به دنبال جفتی در دوران پیریاش است. او دختری زیبا و با نام گوهر را میخواهد، اما در روز عروسی، عصای او به زمین میافتد و نشاندهنده ناتوانیاش میشود. در این میان، بین شوهر و زن درگیری پیش میآید که کار به شاکی و قاضی میکشد. شاعر، سعدی، تأکید میکند که گناهی به گردن دختر نیست و برای به دست آوردن گل، باید از خارها نیز عبور کرد. او در انتها از فراق معشوق خود گلایه میکند و احساس درد و سختی ناشی از جدایی را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در این روزها شنیدهام که یک پیرمرد با خیال خودش در سن بالا به دنبال یافتن همسری است.
هوش مصنوعی: دخترکی زیبا و باارزش به نام گوهر، به خاطر زیباییاش از نظر مردم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در مراسم عروسی، همه منتظر بودند تا دیدن کنند، اما ناگهان در حملهٔ اول، عصای شیخ به زمین افتاد و او بیاختیار شد.
هوش مصنوعی: او تیر کمان را آماده کرد و به سوی هدف نشانه رفت، زیرا تنها با نخی از فولاد میتوان جامهای سنگین و باارزش دوخت.
هوش مصنوعی: او به دوستانش شکایت کرد و دلیل آورد که آن معشوق خوشچهرهاش از خانه و کاشانهاش رفته است.
هوش مصنوعی: در میان شوهر و زن درگیری و نزاعی به وجود آمد که کارشان به مسئولین و مقامات قضایی کشید و سعدی درباره آن گفت:
هوش مصنوعی: بعد از اینکه خلافت و رهبری به او رسید، احساس گناه نداشته باشد. تو که نمیدانی اگر در دستت جواهر باشد چقدر باید محکم آن را نگهداری.
هوش مصنوعی: اگر نگران امواج دریای زندگی نباشی، بهرهمندی از آن لذتبخش خواهد بود. و اگر دغدغههای خار و خاشاک را نداشته باشی، صحبت از گل و زیباییها دلنشینتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیروز در باغ وصال، همچون طاووسی زیبا و ناز کننده، اوج خوشی را تجربه میکردم. اما امروز به خاطر دوری یار، در عذابی سخت به سر میبرم و از غم فراق چون ماری در حال پیچیدن و رنج کشیدن هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.