حالم از شرح غمت افسانه ایست
چشمم از عکس رخت بتخانه ایست
هر کجا بدگوهری در عالمست
در کنار آنچنان دردانه ایست
بر امید زلف چون زنجیر تو
ای بسا عاقل که چون دیوانهایست
گفتم او را این چه زلف (ی پر خم است)
گفت هان فیالجمله در (آن شانهایست)
از لبش یک نکتهای (بحری مراست)
وز خمش یک قطرهای پیمانهایست
با فروغ آفتاب حسن او
شمع گردون کمتر از پروانهایست
نازنینا رخ چه میپوشی ز من
آخر این مسکین کم از بیگانهایست
از بت آزر حکایتها کنند
بت خود اینست از (برش بتخانهایست)
دل نه جای تست آخر چون کنم
در جهانم خود همین ویرانهایست
این نه دل خوانند کین (سان شرحه است)
این نه عشق است از (جفا الوانهایست)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و غم عشق و زیبایی معشوق است. شاعر احساس عمیق خود را نسبت به معشوقی که برای او همچون یک بت است، بیان میکند. او به زیبایی و زشتیهای دنیا اشاره میکند و میگوید که در کنار وجود محبوب، تمام زشتیها ناپدید میشوند. همچنین به حسرت و بیتابی خود در دوری از معشوق پرداخته و به شدت وابستگیاش به او را نشان میدهد. شعر همچنین بر این نکته تأکید دارد که دل شاعر در این دنیا تنها وویرانهای است و عشق او به معشوق، فراتر از هر توصیفی است.
هوش مصنوعی: حالم از بیان اندوه تو به داستانی شبیه است و چشمانم به تصویر تو مانند معبدی از بتها میماند.
هوش مصنوعی: هر جا که ناپاکی و بدخویی وجود دارد، کنار آن یک شخص نیکو و ارزشمند هم هست.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد عاقل در انتظار زلف تو هستند، اما این انتظار آنها را مانند دیوانگان کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی از ظرافت و زیبایی زلفی پر خم صحبت میکند و دیگران به او میگویند که به طور کلی، این زیبایی به دلیل یک شانه خاص و هنرمندانه است که در این زلف به کار رفته است.
هوش مصنوعی: از لب او یک نکتهای برای من همچون دریاست و از خم ابرویش یک قطره میشود که برایم مانند پیمانهای است.
هوش مصنوعی: با روشنی آفتاب که زیبایی او را میافروزد، چراغ آسمان کمتر از یک پروانه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا صورتت را از من میپوشانی؟ آیا واقعا من برای تو کم و کمتر از یک بیگانه هستم؟
هوش مصنوعی: در مورد بت آزر داستانها و حکایات زیادی وجود دارد. این بت، در واقع همان معبودی است که در خانهاش قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل دیگر جایی برای تو ندارد، پس چطور میتوانم در این جهان زندگی کنم؟ خود همین دل، به ویرانهای تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: این دل چیزی نیست که نام آن را دل بگذاریم؛ این نوعی عشق نیست، بلکه نتیجهی سختیها و آزردگیهایی است که تجربه کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز آشنای خود دلت بیگانهایست
هرچ میگویم ترا افسانهایست
ای برادر قصه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثال دانهایست
حالم از شرح غمت افسانه ایست
چشمم از عکس رخت بتخانه ایست
گنبد گردون عجب غمخانه ایست
بی غمی در وی دروغ افسانه ایست
آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
آن شکوه و فال و فر افسانه ایست
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.