گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل‌ست

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصل‌ست

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دل‌ست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبل‌ست

آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان

چون ملک محبوس در زندان چاه بابل‌ست

پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی

باز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطل‌ست

زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتل‌ست

چون ز دست دوست می‌گیری، شفای عاجل‌ست

من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست

دوستان معذور داریدم که پایم در گِل‌ست

باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان

تَرک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقل‌ست

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست

او همین صورت همی‌ بیند ز معنی غافل‌ست

ساربان! آهسته ران کآرام جان در محمل‌ست

چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دل‌ست

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش در میان جانِ شیرین منزل‌ست

سعدی! آسان‌ست با هر کس گرفتن دوستی

لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکل‌ست