گنجور

 
سعدی

پای سرو بوستانی در گل است

سرو ما را پای معنی در دل است

هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد

طالعش میمون و فالش مقبل است

نیکخواهانم نصیحت می‌کنند

خشت بر دریا زدن بی‌حاصل است

ای برادر ما به گرداب اندریم

وان که شنعت می‌زند بر ساحل است

شوق را بر صبر قوت غالب است

عقل را با عشق دعوی باطل است

نسبت عاشق به غفلت می‌کنند

وآن که معشوقی ندارد غافل است

دیده باشی تشنه مستعجل به آب

جان به جانان همچنان مستعجل است

بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ

در طریق عشق اول منزل است

گر بمیرد طالبی در بند دوست

سهل باشد زندگانی مشکل است

عاشقی می‌گفت و خوش خوش می‌گریست

جان بیاساید که جانان قاتل است

سعدیا نزدیک رای عاشقان

خلق مجنونند و مجنون عاقل است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۷۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۷۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۷۲ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
حکیم نزاری

پادشاه نفس انای دلست

هر چه نی دل خواست کوشش باطلست

خواجوی کرمانی

این چنین صورت گر از آب و گلست

چون بمعنی بنگری جان و دلست

نرگسش خونخواره ئی بس دلرباست

سنبلش شوریده ئی بس پردلست

هندوی زلفش سیه کاری قویست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر