گنجور

 
بیدل دهلوی

صفحهٔ دل بی‌خط زخم تو فرد باطلست

آبرو آیینهٔ ما را ز جوهر حاصلست

گر همه حرف حق است آندم‌که‌گفتی باطلست

هرچه بیرون آمد از لب‌، خارج آهنگ دلست

نیست از دست تو بیرون اختیار صید ما

پنجهٔ رنگین چوگل تا غنچه می‌سازی دلست

در ره تسلیم‌، پر بی‌خانمان افتاده‌ایم

بر سر ما سایه‌ای‌گر هست‌، دست قاتلست

بر سبکباران‌ گرانان را بود سبقت محال

هر قدم زبن‌کاروان بانگ جرس در منزلست

پنبهٔ داغ مرا با حرف راحت‌کار نیست

گر بیاض من خطی پیدا کند درد دلست

آب می‌گردد ز شبنم صبح تا دم می‌زند

سینه‌چاکان را نفس بر لب رساندن مشکلست

صدق‌کیشان را فلک در خاک بنشاند چو تیر

سرو این گلشن به جرم راستی پا در گلست

هیچکس افسردهٔ زندان جمعیت مباد

قطره تا گوهر نمی‌گردد به دریا واصلست

هر طرف مژگان‌گشایی حسرت دل می‌تپد

هر دو عالم‌گرد بال‌افشانی یک بسملست

در وطن هم صاف ‌طینت را ز غربت چاره نیست

گوهر این بحر را گرد یتیمی ساحلست

امتیاز حسن و عشق از شوق‌کامل برده‌اند

می‌رود ازکف دل و در چشم مجنون محملست

نرم‌خویان را نباشد چاره از وضع نیاز

هرکجا آبی‌ست بیدل سوی پستی مایلست

 
 
 
سنایی

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست

کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین

چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان

[...]

مولانا

نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست

عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست

آنک باشد بر زبان‌ها لا احب الافلین

باقیات الصالحات است آنک در دل حاصلست

دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمین

[...]

سعدی

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست

آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان

[...]

اوحدی

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست

صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی

بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست

هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی

[...]

خواجوی کرمانی

هر که مجنون نیست از احوال لیلی غافلست

وانک مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست

قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست

عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست

اهل معنی را از او صورت نمی بندد فراق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه