هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیهای بساز از آن طره مشکبوی او
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همیکنند
همت ما نمیکند زو به جز آرزوی او
من به کمند او درم او به مراد خویشتن
گر نرود به طبع من من بروم به خوی او
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع
دیده به سوی دیگری دارم و دل به سوی او
دامن من به دست او روز قیامت اوفتد
عمر به نقد میرود در سر گفت و گوی او
سعدی اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن
روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
سلسلهای است بیبها دشمن جمله توبهها
توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او
توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
[...]
هیچکس به خویشتن ره نبرد به سوی او
بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او
پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان
جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او
دل کششی نمیکند هیچ مرا به سوی او
[...]
هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او
دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او
تا نکنم به پیش کس شکوه ز تند خوی او
عذر اقامه میکند حسن بهانهجوی او
عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم
طالب آتش از چه رو شکوه کند ز خوی او
بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر
[...]
هیچکسی به خویشتن ره نبرد به سوی او
بلکه به پایِ او رود هرکه رود به کوی او
تا که ازو نبد طلب طالب او کسی نشد
این همه جستجوی ما هست ز جست و جوی او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.