هیچکس به خویشتن ره نبرد به سوی او
بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او
پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان
جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او
دل کششی نمیکند هیچ مرا به سوی او
تا کششی نمیرود سوی دلم ز سوی او
تا که شنیدهام کا او دارد آرزوی من
نمیرود ز خاطرم یک نفس آرزوی او
چون ز زبان ماست او هر نفسی به گفتگو
پس همه گفتگوی ما باشد گفتگوی او
تا که نبد ازو طلب طالب او کسی نشد
این همه جستجوی ما جمله ز جستجوی او
هست همه دل جهان در سر زلف او نهان
هر که دلی طلب کند کو بطلب ز موی او
بس که نشسته روبرو با دل خوپذیر من
دل بگرفت جملگی عادت و خلق و خوی او
قدر نبات یافت آب از اثر مصاحبت
گُل چو شود قرین گِل گیرد رنگ و بوی او
مست و خراب او منم جام شراب او منم
نیست به غیر من کسی میکده و سبوی او
می ز سبوی او طلب آی ز جوی او طلب
بحر شود اگر کسی آب خورد ز جوی او
مغربی از شراب او گشت چنانکه از سحر
تا به فلک همیرسد نعره و های و هوی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
سلسلهای است بیبها دشمن جمله توبهها
توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او
توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
[...]
هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیهای بساز از آن طره مشکبوی او
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همیکنند
[...]
هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او
دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او
تا نکنم به پیش کس شکوه ز تند خوی او
عذر اقامه میکند حسن بهانهجوی او
عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم
طالب آتش از چه رو شکوه کند ز خوی او
بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر
[...]
هیچکسی به خویشتن ره نبرد به سوی او
بلکه به پایِ او رود هرکه رود به کوی او
تا که ازو نبد طلب طالب او کسی نشد
این همه جستجوی ما هست ز جست و جوی او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.