دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
چندین دل صاحب نظرش دست به دامان
مرد است که چون شمع سراپای وجودش
میسوزد و آتش نرسیدهست به خامان
خون میرود از چشم اسیران کمندش
یک بار نپرسد که کیانند و کدامان
گو خلق بدانید که من عاشق و مستم
در کوی خرابات نباشد سر و سامان
در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر
محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان
دل میتپد اندر بر سعدی چو کبوتر
زین رفتن و بازآمدن کبک خرامان
یا صاح متی یرجع نومی و قراری
انی و علی العاشق هذان حرامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
امروز به نظاره آن سرو خرامان
بس عاقل و هشیار که شد بی سرو و سامان
جانم شده گمراه و به دل مانده خیالی
زان سرو که می رفت به صد ناز خرامان
ای بی خبر، از حال چه گویم به تو این حال
[...]
بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان
هر خار مزارم زندش دست به دامان
شاهان همه در حسرت آنند که باشند
در خیل غلامان تو از خیل غلامان
زاهد چه عجب گر زندم طعنه نداند
[...]
غافل مشو از حال من بیسروسامان
من با تو چنانم که به ابسال سلامان
اندیشه کن از خون من خسته مبادا
آلوده به خونم شودت گوشه دامان
عشاق به فرمان بتان چند نباشند
[...]
شاهی تو و، شاهان جهان همچو غلامان
بوسند غلامان تو را، گوشهٔ دامان
نالان من و، در زمزمه مرغان چمن گرد
گریان من و، در قهقهه کبکان خرامان!
خوش آنکه به هم درد دل خود بشماریم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.