امروز به نظاره آن سرو خرامان
بس عاقل و هشیار که شد بی سرو و سامان
جانم شده گمراه و به دل مانده خیالی
زان سرو که می رفت به صد ناز خرامان
ای بی خبر، از حال چه گویم به تو این حال
دانی که ندانند غم سوخته خامان
از چشم غلامان چونه ای هیچ گهی دور
خواهم که ببوسم به هوس چشم غلامان
گر پیش تو لافد مه کامل، نپذیرد
دعوی تمامی کس ازین نیم تمامان
از بوی خط و زلف تو بس جا که رود باد
گر وام کند مشکی ازان غالیه دامان
خسرو چه دری جامه، چو فرهاد شو از عشق
کز ناله کسی را فگند چاک به دامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تماشای یک سرو زیبا و دلربا میپردازد که به آرامی حرکت میکند و به عمق افکار و احساساتش غوطهور شده است. او از گمراهی و خیالاتش سخن میگوید و به حال عاشقانهاش اشاره میکند. شاعر میخواهد به معشوقش بگوید که عشق و غم او را چقدر آزار میدهد و در عین حال خواستار نزدیکی و بوسهای از چشمان معشوق است. او بر این باور است که حتی اگر دیگران او را درک نکنند، عشق واقعی و شور و شوقش برای معشوق بسیار عمیقتر از آنچه تصور میشود، است. در نهایت، شاعر به تشبیه خود به خسرو و فرهاد میپردازد و از عشقش که همچون زخمهای ناشی از فراق دردناک است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: امروز به تماشای آن درخت زیبای متین و آراسته نشستهام که اکنون بیحالی و بینظمی شده است.
هوش مصنوعی: روحم دچار سردرگمی شده و در دل، تصوری از آن سرو زیبا که با ناز و جلوهای خاص میرفت، باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از حال من خبر نداری، چه بگویم از وضعیت خودم؟ تو که نمیدانید چه غمی در دل کسانی که در آتش عشق سوختهاند، نهفته است.
هوش مصنوعی: به چشمان غلامان هیچگاه دور نخواهم شد، چرا که میخواهم به اشتیاق آنها بوسهای بزنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بگوید که من کاملترین هستم، نباید حرف او را باور کنی؛ زیرا همهی کسانی که ناتمام و ناقصاند، نمیتوانند ادعای تمامیت کنند.
هوش مصنوعی: باد اگر بخواهد با خود بویی بیاورد، از عطر و زیبایی زلف و خط تو به هر کجا که بوزد، عطر خاصی را منتشر میکند که میتواند همه جا را در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: به خود بگو که چون فرهاد در عشق، همچون خسرو با ذوق و شوق ظاهر شو؛ زیرا که ناله و غم الهاماتی در دل کسی ایجاد میکند که زخمهای عشق را به یادش میآورد و درد و رنج او را به بیرون میافکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
چندین دل صاحب نظرش دست به دامان
مرد است که چون شمع سراپای وجودش
میسوزد و آتش نرسیدهست به خامان
خون میرود از چشم اسیران کمندش
[...]
بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان
هر خار مزارم زندش دست به دامان
شاهان همه در حسرت آنند که باشند
در خیل غلامان تو از خیل غلامان
زاهد چه عجب گر زندم طعنه نداند
[...]
غافل مشو از حال من بیسروسامان
من با تو چنانم که به ابسال سلامان
اندیشه کن از خون من خسته مبادا
آلوده به خونم شودت گوشه دامان
عشاق به فرمان بتان چند نباشند
[...]
شاهی تو و، شاهان جهان همچو غلامان
بوسند غلامان تو را، گوشهٔ دامان
نالان من و، در زمزمه مرغان چمن گرد
گریان من و، در قهقهه کبکان خرامان!
خوش آنکه به هم درد دل خود بشماریم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.