دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتشِ عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم باز ننشست
از رای تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
از پیش تو راهِ رفتنم نیست
چون ماهی اوفتاده در شست
سودای لب شکردهانان
بس توبهٔ صالحان که بشکست
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست
بیچاره کسی که از تو ببْرید
آسوده تنی که با تو پیوست
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
سعدی ز کمند خوبرویان
تا جان داری نمیتوان جست
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی؟ دری دگر هست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی خود به معشوقش سخن میگوید. او به تأخیر در آمدن معشوق اشاره میکند و تأکید میکند که نمیتواند از عشق او آزاد شود. شاعر میگوید که هیچ تدبیری نمیتواند بر آتش عشق او غلبه کند و از قدرت جذابیت معشوقش سخن میگوید. او خود را همانند ماهی در دست معشوق احساس میکند و به سختی جدایی از او را بیان میکند. عشق و جاذبههای معشوق به قدری قوی است که حتی تفکر در جدایی را غیرممکن میسازد. در نهایت شاعر به این نکته اشاره میکند که نیاکانش هم از عشق خوبرویان فرار نکردند و در عشق باید ماندگار بود.
ای معشوق سرمست، دیر آمدی، اما حالا که آمدی، به این زودیها دست از دامن تو برنمیداریم.
هر چه تلاش کردیم تا با تدبیر، آتش عشق تو را خاموش کنیم، نشد. ( عقل در برابر عشق شکست میخورد )
نمیتوان از فرمان تو سرپیچی کرد و نمیتوان از دیدن روی زیبای تو چشم پوشید.
مانند ماهیای که در قلاب افتاده، راه فراری از پیش تو ندارم.
آرزوی بوسیدن لبهای شیرین معشوق، توبههای بسیاری از صالحان را شکسته است.
ای جانان من که درخت سرو بوستانی در کنار قامت و قد و بالای رعنای تو کوچک و پست به نظر میرسد،
کسی که از تو جدا شود، بیچاره است و کسی که با تو بماند، آسوده خاطر است. ( بودن در کنار معشوق عین خوشبختی است )
چشم تو با ناز و عشوه، خون مرا ریخت، اما آدم مست، از قتل غیر عمد، چه غمی میخورد؟ ( این بیت به بیتوجهی معشوق به عاشق اشاره دارد )
ای سعدی، تا زندهای، نمیتوانی از بند عشق زیبارویان رها شوی.
اگر سر تسلیم در آستان او فرود نیاوری، دیگر چه میتوانی بکنی؟ آیا در دیگری هست؟ ( چاره ی دیگری نیست )
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بیت سوم: از رای تو سر نمیتوان تافت وز روی تو در نمیتوان بست در اجرا، مصراعِ نخست نیز روی خوانده شده است
بیت دوم مصرع دوم: بر آتش عشقت آب تدبیر عشقت آب تدبیر باید سرِ هم خوانده شود (عشقتابِ) و با جدا خواندن، وزن دچار مشکل می شود. بیت 6 ای سروِ بلندِ بوستانی /در پیش درخت قامتت پست بعد از بلند مکث شده است که صحیح نیست چون در این صورت بوستان در برابر قد یار پست می شود و می دانیم که پست بودن صفت سرو یا هر درخت دیگر است نه صفت بوستان.
بیت سوم: از رای تو سر نمیتوان تافت وز روی تو در نمیتوان بست در اجرا، مصراعِ نخست نیز روی خوانده شده است
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۳
از رای تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
عشقت در غارت درون زد
با عشق تو در نمیتوان بست
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
ماننده موی کافرانست
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
[...]
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فروفتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
ذاتی که چو بخت نور جان است
جانی که چو بخت خود جوان است
از لطف بهار در بهار است
وز فضل جهان در جهان است
در ناصح دین مگر یقین است
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.