زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
بی دست و کمان و قبضه و شست
بس کس که ز عشق غمزهٔ او
زنار چهار کرد بر بست
برد او دل عاشقان آفاق
پیچند بر آن دو زلف چون شست
چون دانست او که فتنه بر خاست
متواری شد به خانه بنشست
یک شهر ازو غریو دارند
زان نیست شگفت جای آن هست
دارند به پای دل ازو بند
دارند به فرق سر ازو دست
تا عزم جفا درست کرد او
دست همه عاشقانش بشکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و اثرات آن بر دل عاشق میپردازد. از چشمهایی که پر از مستی و خمارند سخن میگوید و حیرت خود را از اینکه چگونه چشمان ماهی، بدون نوشیدن شراب، به مستی میافتند، ابراز میکند. عاشقانی که تحت تاثیر چشمان او قرار گرفتهاند، دچار غم و بیتابی میشوند. شاعر میبیند که چطور این معشوق با زیباییاش دلها را میرباید و باعث ایجاد فتنه میشود و با این حال، وقتی متوجه خطر میشود، در خلوت پنهان میشود. او اشاره میکند که تمام عاشقان در این شهر تحت تاثیر او هستند و حتی به او وابستهاند، اما با بروز جفا، دل همه عاشقان را میشکند.
هوش مصنوعی: چشمانم از غم و شوق سرشار است و به همین خاطر، دو چشمانم در هم پیوستهاند و از اشک پر شدهاند.
هوش مصنوعی: من در شگفتم که چگونه آن ماه که حتی شرابی نخورده، اینگونه سرمست و شیدا شده است.
هوش مصنوعی: یا مانند تیرهایی که به قلب خستهام میزنند، بدون اینکه نیازی به دستان یا کمان و قبضه باشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر جذابیت و زیبایی او تحت تأثیر عشق قرار گرفته و به پیروی از او درآمدهاند.
هوش مصنوعی: دل عاشقان را به تسخیر خود درآورده و در پیرامون آن دو زلف مانند باد میچرخد.
هوش مصنوعی: زمانی که او فهمید که فتنهای در حال شکلگیری است، به سرعت به خانهاش رفت و در آنجا ماند.
هوش مصنوعی: یک شهر به خاطر او سر و صدا و هیاهو دارد، بنابراین تعجبی نیست که چنین جایی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر دلشان از او زنجیر دارند و به خاطر جایگاهشان از او قدرت.
هوش مصنوعی: او هنگامی که تصمیم به بیرحمی گرفت، دل همه عاشقانش را شکست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
ماننده موی کافرانست
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
ای ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
برخاست ز جای زهد و دعوی
در میکده با نگار بنشست
بنهاد ز سر ریا و طامات
[...]
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فرو فتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
ذاتی که چو بخت نور جان است
جانی که چو بخت خود جوان است
از لطف بهار در بهار است
وز فضل جهان در جهان است
در ناصح دین مگر یقین است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.