گنجور

 
سعدی

بخت این کند که رای تو با ما یکی شود

تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود

خونم بریز و بر سر خاکم گذار کن

کاین رنج و سختیم همه پیش اندکی شود

آن را مسلم است تماشای نوبهار

کز عشق بوستان گل و خارش یکی شود

ای مفلس آنچه در سر توست از خیال گنج

پایت ضرورت است که در مهلکی شود

سعدی در این کمند به دیوانگی فتاد

گر دیگرش خلاص بود زیرکی شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۷۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۷۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۷۱ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آشفتهٔ شیرازی

خوابم چو با خیال جمالت یکی شود

بر دیده هرمژه زغمت ناوکی شود

آنرا که غوص لؤلؤئی اندر نظر بود

بحر محیط در نظرش اندکی شود

گو دیده دوبین بکند یار متحد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه