قد چون خمید، جمله حواست زبون شود
لشکر شود شکسته، علم چون نگون شود
شهرت به نیکوی ز قناعت کند کسی
از آب کم، شمیم گلستان فزون شود
عاشق نمیکشد بستم دست از طلب
گردد بسوی دوست روان، دل چو خون شود
چشم و چراغ گلشن هستی تویی، اگر
مانند لاله کاسه ترا سرنگون شود
گنج و گهر بخاک فشاندن، ز عقل نیست
حیف است عمر بر سر دنیای دون شود
واعظ بروز مرگ هواها که در دلست
گردد یک آه حسرت و از دل برون شود!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان نکات اخلاقی و فلسفی میپردازد. شاعر به ما یادآوری میکند که وقتی انسان غمش را بر دوش دارد، توجهش به دنیا کم میشود و روحش به درد میآید. او اشاره میکند که قناعت و نیکوکاری میتواند انسان را به شهرت برساند و زندگی را زیباتر کند. عاشق واقعی دست از عشق نمیکشد و همچنان به سوی محبوبش میرود، حتی اگر درد و رنجی تحمل کند. در نهایت، شاعر به ناپایداری دنیا و بیارزش بودن آن در برابر عمر اشاره میکند و تأکید میکند که در روز مرگ، حسرتها و درون دردهای ما نمایان میشود. به طور کلی، شعر بر اهمیت معنویت و تلاش برای زندگی با ارزش تأکید دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که قامت انسان خمیده شود، تمام توجهاتش به ضعف و ناتوانی معطوف میگردد و مانند لشکری که شکست خورده، احساس سردرگمی و ضعف میکند. همچنین، وقتی علم و دانش در حال فروریختن باشد، وضعیت مشابهی پیش میآید.
هوش مصنوعی: کسی که قناعت کند و از مال کم خود راضی باشد، درستی و نیکوییاش در جامعه شناخته میشود و مانند این است که از آب کم، بوی خوش گلستان بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که محبتش را به معشوق میدهد، دیگر از جستجوی او دست میکشد و تمام دل و جان خود را به سوی محبوب میسوزاند. در این حال، دلش مانند خون به تپش در میآید و پر از احساسات و افکار است.
هوش مصنوعی: تو روشنی و زیبایی زندگی هستی، و اگر روزی مانند لاله، که سرش به زمین خم میشود، در شرایط سختی قرار بگیری، همچنان ارزش و مقام تو مشخص خواهد بود.
هوش مصنوعی: پاشیدن گنج و جواهر به زمین، نشانهای از بیخود بودن است؛ عمر را نباید برای دنیای پستی هدر داد.
هوش مصنوعی: شرطی است که وقتی به مرگ فکر میکنیم، آرزوهای در دل ما به حسرت تبدیل میشود و از عمق دل خارج میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنگه که صحن معرکه درای خون شد
در دست مرگ جان دلیران زبون شود
خون در رگ مبارز پیکار بفسرد
جان در تن مقاتل غدار خون شود
زان بر فراخته شده رایات کارزار
[...]
آن دزد چون بود که به خانه درون شود
خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود
خانه روان و دزد طلبکار خانگی
چون خانه رفت خانگی او را زبون شود
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود
دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی
از راه عقل و معرفتش رهنمون شود
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
[...]
هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود
تا حال من به عاقبت کار چون شود
خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی
کز دست وی قرابه می سرنگون شود
باران اشک خانه چشمم خراب کرد
[...]
آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود
در دیده رشته های نگه جوی خون شود
لنگر درین محیط کند کار بادبان
دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.