مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بِکُشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
به لطف اگر بخرامد، هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد، هزار تن بکشد
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
گر ایستاد حریفی، اسیر عشق بمانْد
و گر گریخت، خیالش به تاختن بکشد
مرا که قوت کاهی نه، کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم، این سخن بکشد
به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت
مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مستِ تیغزن بکشد
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند، که غیرت وجود من بکشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تاثیر عشق و زیبایی محبوبش قرار دارد و به توصیف احساسات و عواطف خود میپردازد. او احساس میکند که این عشق میتواند او را به عاقبت نامناسبی بکشاند، همانطور که شمعی در نهایت میسوزد. شاعر به قدرت و تاثیر این عشق اشاره میکند که میتواند دلها را برباید یا افراد را رنجانده و به مرگ بکشاند. او همچنین از شکستگی و درد در عشق صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که حتی اگر سایرین به او بگویند که عشق را ترک کند، احساس او همچنان پایدار است.
شاعر احساس میکند که عشق او مانند آبی است که در لبان محبوبش قرار دارد و هیچ چیز نمیتواند او را از این عشق رها کند. او به قدرت عشق و عواقب آن در زندگی انسانها اشاره میکند و در نهایت، به زیبایی خود را درون عشق میبیند و با حسرت میگوید که برخلاف همه سختیها، او از این عشق نمیتواند فرار کند.
شوخ: گستاخ و بیپروا ٫ سیمتن: آن که بر و بدنی سپید و سیمین دارد / شمع سوخته: شمع برافروخته شده ٫ کشتن (دوم): خاموش کردن / جناس تام: بین دو «کشتن» / معنی: این دلبر زیبای سیمین بدن سر انجام مرا خواهد کشت و به سان شمع سوختهٔ انجمن روزی مرا خاموش خواهد کرد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
لطف: نرمی در کار و کردار، رفق و مدارا، نیکویی ٫ خرامیدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن ٫ قهر: خشم و کین / کنایه: دل بردن (شیفته و بیقرار کردن) / تضاد: لطف، قهر / معنی: اگر آن بت سیمینبدن با لطافت بخرامد از هزار عاشق دلربایی خواهد کرد و اگر با خشم ستیزه کند، هزار شخص را از میان برمیدارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خود: ضمیر مشترک است که در اینجا معنی تاکید میدهد / آب حیات ۵۳٫۳ / پارادوکس: آب حیات، بکشد / جناس زاید: دهان و دهن / معنی: اگر آنچه در لب و دهان اوست آب حیاتست، پس عجیب نیست که آن لب و دهان که باید جان بخشد، مرا بکشد؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
ایستادن: ایستادگی کردن، مقاومت نمودن ٫ حریف: یار و دوست ٫ خیال: تصور چیزی، تصویر معشوق / معنی: اگر حریف پای فشرد و ایستاد، اسیر عشق گشت و اگر از میدان عشق گریخت، خیال معشوق در پی او میتازد و او را میکشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
زنهار ۱۳٫۹ / فرهاد ۵۵٫۲ / جناس لاحق: کاه، کوه / استعاره مکنیه: بلای عشق (به قرینه زنهار ندادن) / تلمیح: به داستان فرهاد و شیرین / معنی: بلای عشق که عاشقی قدرتمند مثل فرهاد کوهکن را از پای درمیآورده کی به من که توان تحمل کاهی را ندارم، امان خواهد داد؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
عتاب: سرزنش، خشم و کین ٫ به نقد: اکنون، حالا، قید زمان / معنی: مردم مرا سرزنش میکنند و میگویند عشق را کنار بنه. اگر اکنون بلای عشق مرا از پای درنیاورد، این سخن عتابآمیز آنان مرا خواهد کشت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
شرع: شریعت، دین ٫ اوثان: جمع وثن، بتها / استعاره مصرحه: وثن (معشوق زیبارو که عاشق او را چون بت تا حد پرستش میپرستد.) / معنی: اگر بر اساس قوانین شریعت پرستنده بتها را باید کشت، نیازی به کشتن من نیست؛ زیرا آن بت زیبا مرا هلاک خواهد ساخت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
چشم شوخ: چشم زیبا و پرعشوه و گستاخ / ایهام: مست: ۱- صفت جانشین موصوف، شخص مست ۲ – کنایه: از چشم مست یار / معنی: به معشوق از دست چشمان دلربا و مستش گله کردم، در پاسخ گفت: اگر مست شمشیر زنی با تیر نگاه و مژگان به کشتن دست زند، جای شگفتی نیست! - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: در یک لحظه کوتاهی که یار با بیگانگان نشست و برخاست کرده چیزی نمانده بود که غیرت چشم مرا تباه سازد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
به خنده گفتن: به طنز و استهزا گفتن / کنایه: شمع جمع بودن (چون شمع درخشیدن و محفل انس را روشنی بخشیدن) / جناس لاحق: شمع، جمع ٫ تناسب: شمع، پروانه / معنی: یار با خنده و تمسخر به من گفت: ای سعدی، من مثل شمع انجمنم، به من چه اگر پروانهای خود را در گرد شمع به آتش کشد و نابود سازد؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# اگر یای دوستی مصدری خوانده شود فصیحتر است در حالی که نکره خوانده شده.
بیت 5- مرا که قوت کاهی نه، کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
لحن خوانش معنا را تغییر داده است در واقع بلای عشق ، فاعل فعل قبل از آن است.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# یای دوستی میبایست مصدری خوانده شود در حالی که نکره خوانده شده.
به یک نفس که برآمیخت یار با اَغیار
بسی نماند که غیرت وجودِ من بکشد
همین شعر » بیت ۹
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند، که غیرت وجود من بکشد
عجب مکن گرت آن ترک سیمتن بکشد
بلی نسیم سحر شمع انجمن بکشد
چه باک دارد اگر صدهزار خون بخورد
بر او چه جرم اگر صدهزار تن بکشد
حذر ز مار دو گیسو و لعل ضحاکش
[...]
شبی به شوخیم، آن ترک سیمتن بکشد
مرا چو شمع سحرگه در انجمن بکشد
چگونه طاقت گفت و شنیدمی آرم
از آن دو لب، که مرا ذوق یک سخن بکشد
ز بس که گشتم و چهرش عیان نگشت مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.