کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر دلبران بترو را
حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را
بهای روی تو بازار ماه و خور بشکست
چنان که معجز موسی طلسم جادو را
به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد
که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را
به عشق روی نکو دل کسی دهد سعدی
که احتمال کند خوی زشت نیکو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک معشوقه پرداخته است. شاعر با اشاره به کمان ابرو و تیر غمزه، از قدرت و اثرگذاری چهرهی معشوق بر دل عاشق صحبت میکند. او همچنین میگوید که معشوق به هیچ زره و تجهیزات جنگی نیاز ندارد، چون خود زیبایی و جذابیتش میتواند دیگران را به تسلیم وادار کند. شاعر دلباخته از قدرت نگاه و لبخند معشوق میگوید و بر این باور است که زیبایی او از هر چیز دیگری ارزشمندتر است. او به این نتیجه میرسد که عشق واقعی تنها با روی زیبا و نیکو پیدا میشود و در نهایت، بیان میکند که تحمل رنج در عشق بیهوده است، مگر اینکه زیبایی دلانگیز معشوق در میان باشد.
چه کسی به دستان ظریف یار ، کمان محکم و قوی برای صید آهو ( عاشق بیچاره و بی گناه ) داد ؟ نیازی به کمانِ سخت نیست زیرا غمزه هایِ تیرمانند او برای به دام انداختن عاشق کافی است . [ سخت = محکم / لطیف بازو = آنکه بازویی ظریف و زیبا دارد ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
با چنین شیوه ای که تو کمان کشیده ای . هزاران دل همانند صید جلوی تیرِ تو قرار می گیرد . [ در این بیت صید به دل و ابرو به کمان تشبیه شده است ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
تو در روزِ جنگ به پوشش هایی نظیر جوشن و برگستوان نیازی نداری . زیرا گیسوان در هم تنیده ات همانند زره تو را از آسیب دشمن در امان می دارند . [ جوشن = زره و لباس جنگی / برگستوان = پوششی است که در روزِ جنگ می پوشیدند و بر اسب نیز برای حفظ جان آن می افکندند / معرکه = جنگ ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
هندوان و ترکان اگر چشمانِ ترکانه و زیبا و گیسوان هندُوانه و سیاهت را ببینند . دیگر به زیبارویان ترکستان و هندوستان توجّهی نخواهند کرد . [ دیار = جمع دار به معنی خانه ها ، شهر ها / اقالیم = جمع اقلیم به معنی سرزمین ها / سپردن = واگذاشتن و رها کردن / ترک = در مصراع دوو به معنی زیبا و غارتگر / هندو = اهل هند و در اینجا به معنی سیاه ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
بت پرستانی که در شهر فَرخار ، کمر به خدمت بتان بسته اند و آنان را ستایش می کنند . بی تردید معشوقان بت روی را ندیده اند . وگرنه پرستش بتان را فرو نمی گذاشتند . [ مغان = پیشوایان و موبدان دین زردشتی ف و در اینجا به معنی مطلق کافران و بت پرستان است / فَرخار = نام شهری است در ترکستان منسوب به خوبان و صاحب حُسنان (لغت نامه) / مگر = همانا ، به درستی ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
برای محاصره کردن قلعهٔ ستمگر به منجنیق نیازی نداری . گیسوان چون کمندت را به بامِ کاخ بیفکن و از آن بال برو و قلعه را بگشای . [ حصار دان = محاصره کردن / باغی = ظالم و ستمکار ، در این بیت «باغی» در معنای غیر منظورش بکار رفته است . / منجنیق = سنگ انداز ، فلاخن مانندی است بزرگ که بر سرِ چوبی تعبیه کنند و سنگ در آن کرده به طرف دشمن اندازند (لغت نامه) - منبع : شرح غزلهای سعدی
مرا که در تمام عمر همانند سیمرغ گوشه نشینی اختیار کرده و از دام ها رَسته ام . چنان اسیر کردی که گویی عقابی تیهویی را به چنگال گرفته ای . [ عزلت = گوشه گیری / عنقا = شرح بیت 4 از غزل 1 / تیهو = پرنده ای است کوچک شبیه کبک / در این بیت «اسیر شدن من به دست تو» تشبیه شده به «اسیر شدن تیهو در چنگال باز» ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
لبانِ سرخت را دیدم و لعل در نظرم بی اعتبار شد و سخن گفتی ، دندان های مرواید گونت نمایان شد و مروارید در برابر دندان های تو ارزش خود را از دست داد . [ لعل = سنگ قیمتی سرخ رنگ / قیمت = بها ، ارزش و اعتبار / لؤلو = مروارید ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
تابش رویت درخشندگی ماه و خورشید را از رونق انداخت . همانگونه که معجزهٔ حضرت موسی (ع) جادوی سامری را باطل کرد . [ بها = نور و درخشندگی / خور = خورشید / جادو = جادوگر / طلسم = عمل خارق العاده و نوشته ای برای پدید آوردن امور عجیب و عمل خارق عادت (فرهنگ معین ) ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
با رنج بیهوده بردن نمی توان به گنج دست یافت . زیرا بخت و اقبال بر زورِ بازو برتری دارد . [ فضیلت = رجحان و برتری ] - منبع : شرح غزلهای سعدی
پارادوکس: زشتِ نیکو (گرچه " نیکو " صفت و جانشین موصوف است ، ولی در ترکیب شاعرانهء سعدی نوعی پارادوکس هم هست .) /// کنایه : دل دادن (عاشق شدن ) /// ای سعدی ، کسی بر روی زیبا عاشق می شود که تابِ تحمّلِ خویِ زشت زیبارویان را داشته باشد . [ احتمال کردن = تحمّل کردن ]منبع : شرح غزلهای سعدی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
أکادُ اذا تمشی لدیَّ تَبَختُراً
أموتُ و أُحیی ان مَرَرتَ علی قبری
بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
[...]
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.