نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
اگر شراب خورد، می کند کباب مرا
ساقی علاج تشنگی ما نمی کند
در ساغر سپهر دهد گر شراب را
گر چشم دل، خیال تو بیند، مرا چه سود
نتوان به دیده دگری دید خواب را
ابنای جنس، قدر ندارند پیش هم
بر روی گل کسی نفشاند گلاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت صحبت میکند و به تمسخر از معشوق میگوید. او میخواهد معشوقش که بیحجاب و زیباست، همراهش باشد و اثر عشق او را در زندگیاش حس کند. عشق او به معشوق آنقدر عمیق است که هرگونه تیرگی و بدبختی را از بین میبرد. همچنین به عواقب مصرف شراب اشاره میکند و میگوید که نوشیدن شراب او را به آتش میکشاند. او در نهایت به تلخی اشاره میکند که مردم سعی میکنند از یکدیگر چیزی نداشته باشند و هر کس بر روی گل خود گلاب نمیپاشد. به طور کلی، این شعر درباره احساسات عاشقانه و تأثیر آن بر زندگی است.
هوش مصنوعی: او آن معشوقهی دلربا و بیپوشش را نزدیک خود نشاند و مانند سایهای به همراه خود داشت، و این کار برای من مانند تابش آفتاب بود.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زلف تو با من ارتباط دارد، تیرگی شب نتوانسته بر نور ماهتاب من تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی شراب بنوشد، میتواند مرا به آتش بکشد و باعث نابودی من شود.
هوش مصنوعی: جامی که در آسمان است نمیتواند تشنگی ما را برطرف کند، حتی اگر در آن شرابی باشد.
هوش مصنوعی: اگر دل من، تو را در خواب ببیند، برای من چه فایدهای دارد که دیگران خواب را به چشم ببینند؟
هوش مصنوعی: فرزندان یک نوع به یکدیگر ارزش و مقام خاصی ندارند، و هیچکس نمیتواند بر روی گل، عطر و خوشبویی گلابی را بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
[...]
بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
[...]
ز ناله باز ندارد کسی دل ما را
کسی نبسته زبان خروش دریا را
ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است
توان به بال شرر بست نامه ما را
دوباره دیده ام امروز قد و بالایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.