گنجور

 
رفیق اصفهانی

به جان و دل مرا پیوند از آن است

که دردت در دل و داغت به جان است

چنان در عاشقی افسانه گشتم

که از من هر طرف صد داستان است

به عاشقان زان دو لب یک بوسه جانا

به صد جان گر فروشی رایگان است

من و او را همین نام و نشان بس

که من نامم و او بی نشان است

رفیق از هجر آن نامهربان ماه

همه شب کار من آه و فغان است