گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

خوش آنکه کشی باده و از خانه برآیی

مستان و غزل‌خوان به سر رهگذر آیی

من کز خبر آمدنت حال ندارم

حالم چه بود گر به سر و بی‌خبر آیی؟

بهر نگهی چند شب و روز نشینم

بر هر سر راهی تو ز راه دگر آیی

یک امشبم از عمر بود باقی و خواهم

گر شام نیایی به سر من سحر آیی

نورسته نهال تو و از دیده رفیقت

امروز دهد آب که روزی به بر آیی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode