چو مینماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری
ز دست جورت، فغان برآرم، اگر تو دست از، جفا نداری
بخشم گفتی، نمیگذارم، که زیر تیغم، برآوری دم
مرا چه یارا که دم برآرم، اگر دمارم، ز جان برآری
شب فراقت کز اشتیاقت به جان فکارم به تن نزارم
به خواب کس را نمیگذرام ز بس که دارم فغان و زاری
نه همزبانی، که من زمانی، باو شمارم، غمی که دارم
نه نیک خواهی که، گاهگاهی، ز من بپرسد، غم که داری
به درد از آنرو، گرفتهام خو، به خاک از آن رو، نهادهام رو
که عشق کاری، نباشد الا، به دردمندی، ز خاکساری
اگرچه کردم، چو بلبل ای گل، در اشتیاقت، بسی تحمل
ز باغ وصلت، گلی نچیدم، جز این که دیدم، هزار زاری
همیشه گوئی، که محتشم را، برآرم از جا، درآرم از پا
ز پا درآید، ز جان برآید، شبی که مستش، تو در برآری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیدگاها امیدوارم که از جفایت روا نداری
جفاکشان را شود مبدل به ناامیدی امیدواری
ز تیغ جورش ز کار کارم گذشت و رحمی نکرد یارم
چگونه زینپس زیم که دارم هزار زخم و تمام کاری
کسیست از جور باستانت ز حالم آگه بر آستانت
[...]
چنین که با غم گرفتهام خو مخوان به بزمم به میگساری
که ظلم باشد میی که آن را کشد حریفی به ناگواری
ز تیغ جورت ستیزهکارا مرا چو کشتی تو خونبها را
پس از هلاکم بود خدا را که شرح حالم به خون نگاری
به باغ جنت برم چه حسرت ز تاج و دولت کشم چه منت
[...]
چو دل ز دردم، چو جان ز داغم، فگار کردی چرا ز یاری
به درد و داغم، دوا و مرهم، نمیفرستی، نمیگذاری!
هزار بارم، ز خشم گفتی که: ریزمت خون، نگفتمت : نه!
هزار بارت، به عجز گفتم که: بوسمت لب؟! نگفتی آری!
بسی وفایت، به خلق گفتم، کنون ز جورت، اگر زنم دم؛
[...]
ز تست ما را امید یاری به توست ما را امیدواری
خدا امید ترا برآرد امید ما را اگر برآری
گذشت عمری که هست کارم شبان و روزان فغان و زاری
ز جور یاری که هست کارش بیار خصمی به خصم یاری
گذشت کارم ز کار همدم مجوی درمان مخواه مرهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.