امیدگاها امیدوارم که از جفایت روا نداری
جفاکشان را شود مبدل به ناامیدی امیدواری
ز تیغ جورش ز کار کارم گذشت و رحمی نکرد یارم
چگونه زینپس زیم که دارم هزار زخم و تمام کاری
کسیست از جور باستانت ز حالم آگه بر آستانت
که دیده باشد هزار خفت کشیده باشد هزار خاری
رخ تو باشد ز دیده پنهان ز داغ دوری ز درد هجران
نه در برم دل نه در تنم جان قرار گیرد ز بیقراری
گذشت عمری که نیست ما را رهی به کویت گهی خدا را
ز یار دیرین بپرس ما را ز راه رسم وفا و یاری
ز عشق دارم به دل هزاران غم و درین غم چه چاره یاران
که غمگساری ز غمگساران نجوید دل ز غمگساری
ز بهر جورش چو من هلاکم ز شوق تیغش دلیست چاکم
از او چه نالم اگر به خاکم کشد به خاری کشد به زاری
جفایت از پی وفا ندارد چرا ز حسرت به خون نغلتم
که میزنی تو ز جور زخم و ز لطف مرهم نمیگذاری
بر آستانت ز درد مردم چو شمع کشته ز غم فسردم
چه باک از اینم که جان سپردم به خاک کویت گرم سپاری
چگونه مشتاق از آن جفاجو گهی ننالم گهی نگریم
که هست کارش به غیر رحم و بدردندان ستمشعاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که از عشق و جدایی میکشد سخن میگوید. او به طرف محبوبش نامه مینویسد و از جفای او شکایت میکند، در حالی که قلبش مملو از غم و حسرت است. شاعر به یار دیرین اشاره میکند و از او میخواهد که درباره وفا و یاری او بپرسد. او به زخمهای عمیقش و بیقراری ناشی از دوری محبوبش اشاره دارد و حس میکند که هیچکس نمیتواند دردش را درک کند. شاعر از وفاداریهایش به محبوب میگوید و اینکه حتی در میان درد و رنج، به عشقش ادامه میدهد و به امید بهبود وضعیت، به یاد محبوبش مینویسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مینماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری
ز دست جورت، فغان برآرم، اگر تو دست از، جفا نداری
بخشم گفتی، نمیگذارم، که زیر تیغم، برآوری دم
مرا چه یارا که دم برآرم، اگر دمارم، ز جان برآری
شب فراقت کز اشتیاقت به جان فکارم به تن نزارم
[...]
چنین که با غم گرفتهام خو مخوان به بزمم به میگساری
که ظلم باشد میی که آن را کشد حریفی به ناگواری
ز تیغ جورت ستیزهکارا مرا چو کشتی تو خونبها را
پس از هلاکم بود خدا را که شرح حالم به خون نگاری
به باغ جنت برم چه حسرت ز تاج و دولت کشم چه منت
[...]
چو دل ز دردم، چو جان ز داغم، فگار کردی چرا ز یاری
به درد و داغم، دوا و مرهم، نمیفرستی، نمیگذاری!
هزار بارم، ز خشم گفتی که: ریزمت خون، نگفتمت : نه!
هزار بارت، به عجز گفتم که: بوسمت لب؟! نگفتی آری!
بسی وفایت، به خلق گفتم، کنون ز جورت، اگر زنم دم؛
[...]
ز تست ما را امید یاری به توست ما را امیدواری
خدا امید ترا برآرد امید ما را اگر برآری
گذشت عمری که هست کارم شبان و روزان فغان و زاری
ز جور یاری که هست کارش بیار خصمی به خصم یاری
گذشت کارم ز کار همدم مجوی درمان مخواه مرهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.