گنجور

 
رفیق اصفهانی

شنیدمت که به حسنی فزون ز ماه چو دیدم

بسی فزونتری ای ماهرخ از آنچه شنیدم

ز دیده تا نرود نقش عارض تو چو رفتی

خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم

بسی شنیدم و دیدم نگار خوب و لیکن

به خوبی تو نگاری ندیدم و نشنیدم

به باغبانی نخل قد تو عمر عزیزم

گذشت [و] هرگز از آن میوه ی مراد نچیدم

به دام عشق تو آن طایرم فتاده که هرگز

به باغ وصل تو گامی به کام دل نپریدم

به جیب جان نبود دسترس مرا ز فراقت

چه سود از اینکه زدم جیب چاک و جامه دریدم

 
 
 
سعدی

دو هفته می‌گذرد کآن مه دوهفته ندیدم

به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم

حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم

خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم

به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی

[...]

حکیم نزاری

ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم

به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم

جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم

به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم

به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم

[...]

امیرخسرو دهلوی

گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم

ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم

چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی

به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم

گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز

[...]

خواجوی کرمانی

نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم

ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم

چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت

چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم

هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم

[...]

حافظ

خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم

به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم

اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم

به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم

امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه