وقت آن شد که دگر سر حق اظهار کنم
خرقه و سبحه بدل بابت وز نار کنم
راز عشقش که پس پرده دل هست نهان
با دف و چنگ عیان بر سربازار کنم
صوفیان را ز می صاف چشانم قدحی
بیخبرشان بدمی از سرو دستار کنم
چون صدف جای بدریای معانی سازم
دامن و جیب پر از گوهر شهوار کنم
تا کنم تازه دگر شیوه منصوری را
فاش اناالحق زنم و جابسردار کنم
جز بگلزار سر کوی تو ای حور سرشت
تو مپندار که زو جانب گلزار کنم
ای خوش آنروز که چون نور علی سرخوش و مست
خیزم و جان به نثار قدم یار کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر لحظهای است که شاعر تصمیم میگیرد عشق و حقایق عمیق خود را آشکار کند. او از تنهایی و پردهنشینی خارج میشود و قصد دارد رازهای عشق را با صدای عود و دف در میان مردم مطرح کند. شاعر میخواهد صوفیان را با می ناب سیراب کند و آنان را از خواب غفلت بیدار نماید. او همچنین به دنبال انتقال معانی عمیق و گرانبها از دل خود به دیگران است و بر این باور است که باید استعارتی جدید را به زبان بیاورد. در نهایت، شاعر به آرزوی وصال یار و شادی ناشی از آن اشاره میکند و این حس را با تکیه بر نور و سرخوشی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که حق را به دیگران بشناسانم و در نتیجه، لباس تصوف و ذکرهای قبلی را کنار بگذارم و از درد و رنج رهایی یابم.
هوش مصنوعی: راز عشق او که در دل نهفته است را به وسیلهٔ موسیقی و سازها بر همگان آشکار میکنم.
هوش مصنوعی: من به صوفیان جامی از شراب پاک میدهم و بیخبر از آنها، به یاد سرو، خود را آراسته میکنم.
هوش مصنوعی: در دل خود مانند صدفی، فضایی برای نگهداری معانی و اندیشههای ارزشمند ایجاد میکنم و از این دنیای پر از زیباییها بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: میخواهم شیوهای نوین را که به نام منصور مشهور است، به طور واضح بیان کنم و حقیقت را با تأکید بگویم و عزم خود را برای پیادهسازی آن جزم نمایم.
هوش مصنوعی: غیر از گلزار و سراغ تو، ای معشوق زیبا، چیزی را در نظر نداشته باش؛ چون از آنجا نمیتوانم به جایی دیگر بروم.
هوش مصنوعی: روز خوشی را تصور میکنم که مانند روشنایی، شاد و سرشار از خوشی بیدار شوم و جانم را برای قدمهای محبوبم فدای او کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه نگاری که دل و جان به غمش یارکنم
عشق او هرچه کند حکم به آن کار کنم
روز من چون شود از گردش گردون شب تار
از فروغ رخ او شمع شب تار کنم
نه رفیقی که ز اخلاق پسندیده او
[...]
در دشمن زنم و دوستی اظهار کنم
دست دل گیرم و دریوزه دیدار کنم
ناله نغمه سرایان چمن بی اثر است
روشی وام ز مرغان گرفتار کنم
رشته را این صنمان حبل متین می سازند
[...]
کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم
غصه را خون کنم و در دل اغیار کنم
طفل مکتب شوم و پیش ادیب نگهت
سبق شکوة هجران تو تکرار کنم
ته بته گریة خون گشته که در دل گر هست
[...]
دیدم و گفتم نادیدهاش انگار کنم
دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن
من از این یاوه سُراییها بسیار کنم
با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.