وقت آن شد که دگر سر حق اظهار کنم
خرقه و سبحه بدل بابت وز نار کنم
راز عشقش که پس پرده دل هست نهان
با دف و چنگ عیان بر سربازار کنم
صوفیان را ز می صاف چشانم قدحی
بیخبرشان بدمی از سرو دستار کنم
چون صدف جای بدریای معانی سازم
دامن و جیب پر از گوهر شهوار کنم
تا کنم تازه دگر شیوه منصوری را
فاش اناالحق زنم و جابسردار کنم
جز بگلزار سر کوی تو ای حور سرشت
تو مپندار که زو جانب گلزار کنم
ای خوش آنروز که چون نور علی سرخوش و مست
خیزم و جان به نثار قدم یار کنم