در دشمن زنم و دوستی اظهار کنم
دست دل گیرم و دریوزه دیدار کنم
ناله نغمه سرایان چمن بی اثر است
روشی وام ز مرغان گرفتار کنم
رشته را این صنمان حبل متین می سازند
تارم از سبحه برآرید که زنار کنم
دلم از زمزمه طرف چمن نگشاید
گوش بر قهقهه دامن کهسار کنم
ترسم از رشک در میکده ها دربندند
گر از آن شیشه که می خورده ام اقرار کنم
نیست با خشک و تر بیشه من کوتاهی
چوب هر نخل که مسند نشود دار کنم
میگساران همه خفتند و «نظیری » در شور
داروی بی هشیی نیست که در کار کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری است که در آن از احساسات متناقض و مشکلات درونی خود سخن میگوید. او در ابتدا به دشمنی و دوستی اشاره میکند و در پی دیدار محبوبش است. نالههای دیگران را بیاثر میداند و به دنبال راهی برای تداوم ارتباط خود با محبوب میگردد. او از ترسهایش در مورد میکدهها و احتمال زندانی شدن به علت اعتراف به نوشیدن میگوید. همچنین اشاره به این دارد که هیچ چیز در طبیعت نمیتواند او را از آسیب دیدن نجات دهد و در نهایت به وضعیتی ناامیدکننده از میگساران اشاره میکند که همه در خواب هستند و درمانی برای حالت بیهشی خود نمییابد.
هوش مصنوعی: من در مقابل دشمنان خود ضربه میزنم، ولی با دوستانم محبت و دوستی را نشان میدهم. در عین حال، به قلب خودم میچسبم و با دلتنگی به دیدار محبوبم میپردازم.
هوش مصنوعی: ناله و آواز خوانندگان باغ، تأثیری ندارد. من راهی پیدا میکنم تا از پرندگانی که در تنگنای زندگی هستند، کمک بگیرم.
هوش مصنوعی: این سخن نشان میدهد که هنرمندان و صنعتگران با دقت و مهارت خود، رشته محکم و استواری میسازند و من نیز میخواهم از این هنر استفاده کنم تا چیزی ناب و ارزشمند به وجود بیاورم.
هوش مصنوعی: دلم نمیخواهد به صداهای آرام و لطیف درختان و چمن گوش کنم، بلکه میخواهم به خنده و شادی بلند و واضح در دل کوهها توجه کنم.
هوش مصنوعی: ترس دارم که اگر به میکدهها بروم و از شراب مورد علاقهام سخن بگویم، مرا به خاطر حسادت در بند کنند.
هوش مصنوعی: در جنگل من، هیچ چیزی کوتاه و کوچک نیست. هر کجا که نخلها وجود دارند، چوبی که نمیتواند تکیهگاه باشد، را به زمین خواهم کوبید.
هوش مصنوعی: شرابنوشان همگی خوابشان برده و من، «نظیری»، در حالتی از شور و بیخبری هستم که نمیتوانم کاری انجام دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه نگاری که دل و جان به غمش یارکنم
عشق او هرچه کند حکم به آن کار کنم
روز من چون شود از گردش گردون شب تار
از فروغ رخ او شمع شب تار کنم
نه رفیقی که ز اخلاق پسندیده او
[...]
کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم
غصه را خون کنم و در دل اغیار کنم
طفل مکتب شوم و پیش ادیب نگهت
سبق شکوة هجران تو تکرار کنم
ته بته گریة خون گشته که در دل گر هست
[...]
وقت آن شد که دگر سر حق اظهار کنم
خرقه و سبحه بدل بابت وز نار کنم
راز عشقش که پس پرده دل هست نهان
با دف و چنگ عیان بر سربازار کنم
صوفیان را ز می صاف چشانم قدحی
[...]
دیدم و گفتم نادیدهاش انگار کنم
دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن
من از این یاوه سُراییها بسیار کنم
با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.