گنجور

 
نورعلیشاه

چون ز دار فنا بقا گشتم

محرم سر اولیا گشتم

تا شدم پادشاه کشور جان

طبل الا زدم ولا گشتم

درد و صافش تمام نوشیدم

تا که جام جهان نما گشتم

پرتو حسن او بدل دیدم

عاشق مست بیریا گشتم

بهر اظهار کبریائی او

مظهر خاص کبریا گشتم

عاشق ورند ولاابالی وار

در ره عشق مبتلا گشتم

همچو نور علی شدم باقی

تا ز دار خودی فنا گشتم