گنجور

 
نورعلیشاه

باز آمدم موسی صفت ظاهر ید بیضا کنم

فرعون و قومش سربسر مستغرق دریا کنم

باز آمدم همچون خلیل از معجزات دمبدم

نمرودی و نمرود را معدوم و ناپیدا کنم

باز آمدم عیسی صفت گردن زنم دجال را

وز امر مهدی عالمی از یکنفس احیا کنم

گه ماهرا تابان کنم خورشید وش در آسمان

گاهی چو یونس سوی یم در بطن ماهی جا کنم

از پای تا سرگشته ام در بحر وحدت غوطه ور

تا جیب و دامان چون صدف پر لؤلؤ لا لا کنم

زاهد چه میلافی برو کنجی بمیر و دم مزن

ورنه سراسر پرده ها از روی کارت وا کنم

آخر نگفتی چیستم نه هستم و نه نیستم

من کیستم من کیستم تا سر حق گویا کنم

من مظهر حق آمدم لاقید مطلق آمدم

هر لحظه در دیوان دل دیباچه انشا کنم

نور علی نور علی شد در دلم چون منجلی

زان عاشقانه در جهان سر نهان پیدا کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode