گنجور

 
فیاض لاهیجی

با تو هر شب لب از آب زندگانی تر کنم

روز چون شد زندگی را خاک غم بر سر کنم

تیره‌بختی‌های من گر پرتو اندازد ز دور

شعله را در بر لباس از رنگ خاکستر کنم

اختلاط بیغمانم کشت خواهم همچو خاک

از گریبانِ‌ ملامت دیدگان سر بر کنم

در سراب ناامیدی با خیال لعل او

العطش را لب تر از سرچشمة کوثر کنم

می‌توانم کرد رد تیر حوادث را ز خویش

گر زره از سایة زلف بتان در بر کنم

مرغ تسلیمم، چه باک از شوخ چشمی‌های دام

دام اگر در دست افتد زیب بال و پر کنم

کرد خون‌ها در دل من تیغ او از انتظار

گر به تیغ او رسم خون در دل جوهر کنم

پهلوی راحت ندارم، مرد آسایش نیم

ضعفم از پا چون در آرد تکیه بر بستر کنم

این فضای تنگ جای پر زدن فیّاض نیست

فکر بال افشانیی در عرصه دیگر کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode