من و از خون دل پیمانهای چند
تو و پیمانه با بیگانهای چند
به پیشت درد دل میگویم افسوس
که در گوشت بود افسانهای چند
همان به کآشنا محروم ماند
که محرم شد به او بیگانهای چند
جمال شمع ناپیدا و هرسو
از او آتش به جان پروانهای چند
ندیدم جز غم از پیمان زاهد
من و میخانه و پیمانهای چند
ز غوغای خردمندان به تنگم
دریغ از نالهٔ مستانهای چند
ملول از صحبت فرزانگانم
خوشا ویرانه و دیوانهای چند
دل ما گر رود از دست غم نیست
ز ملک شاه کم ویرانهای چند
مباد آسیب شمع انجمن را
چه باک ار جان دهد پروانهای چند
نشاط آخر برون نِهْ گامی از خویش
تو خود پابست این غمخانهای چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود صحبت میکند. او به درد دل خود با کسی که به او نزدیک نیست، اشاره میکند و نشان میدهد که حتی با وجود نزدیکی، هیچگاه نمیتواند به خوبی فهمیده شود. شاعر از تنهایی و غم خود در میان مردم خرم و مستانه میگوید و به ویرانی و دیوانگی به عنوان فضایی خوشایند اشاره میکند. او همچنین به این نکته اشاره میکند که زندگی با غم و درد قابل تحمل است و در نهایت به نشاط و رهایی از این دردها اشاره میکند. به طور کلی، شعر بیانگر تنهایی انسان در میان جمع و جستجوی معنا و آرامش در زندگی است.
هوش مصنوعی: من از درد و رنجهای عمیق خودم شرابی مینوشم و تو هم با دیگران مشغول خنک شدن هستی.
هوش مصنوعی: به تو ناگفتههای دلم را میگویم، اما افسوس که تو تنها به داستانهای فریبندهای که در گوشت است توجه میکنی.
هوش مصنوعی: آنکه به کسی که با او آشناست دسترسی ندارد، همانند کسی است که به بیگانگان آشنا شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی شمع نامرئی است و در همهجا آتش وجود پروانههای بسیاری را در گرفته است.
هوش مصنوعی: من جز درد و غم چیزی از عهد زاهد و ارتباطاتم با میخانه و شراب ندیدم.
هوش مصنوعی: از شلوغی و سر و صدای عقلمندان خستهام، کاش چند صدای مستی میشنیدم.
هوش مصنوعی: از گفتمان خردمندان خستهام، خوشحالم که در میان ویرانهها و دیوانهها چندی هستم.
هوش مصنوعی: اگر دل ما از دست برود، غمگین نیستیم، زیرا کمبود آن از سلطنت و قدرت شاهان، ویرانیهای بسیاری را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: مباد که شمع انجمن آسیبی ببیند، چه اهمیتی دارد اگر چند پروانه جان خود را فدای آن کنند.
هوش مصنوعی: به خودت بیا و از غم و اندوه بیرون برو. تو خودت را در این مکان غمانگیز حبس کردهای و نیاز به حرکت و تغییر داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب از تو وز شکر پیمانه ای چند
رخ از تو وز ختن بتخانه ای چند
چو در پیمودن آری خرمن حسن
روان کن سوی ما پیمانه ای چند
درازی هست در موی تو چندان
[...]
بود عالم همین ویرانه ای چند
بهر ویرانه محنت خانه ای چند
نگویم دور زد پیمانه ای چند
شد از صهبا تهی میخانه ای چند
جمال شمع ناپیدا و هر سو
از او آتش به جان پروانهای چند
ز غوغای خردمندان به تنگم
دریغ از نالهٔ مستانهای چند
شدن همصحبت دیوانهای چند
حقیقت جستن از افسانهای چند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.