من و از خون دل پیمانهای چند
تو و پیمانه با بیگانهای چند
به پیشت درد دل میگویم افسوس
که در گوشت بود افسانهای چند
همان به کآشنا محروم ماند
که محرم شد به او بیگانهای چند
جمال شمع ناپیدا و هرسو
از او آتش به جان پروانهای چند
ندیدم جز غم از پیمان زاهد
من و میخانه و پیمانهای چند
ز غوغای خردمندان به تنگم
دریغ از نالهٔ مستانهای چند
ملول از صحبت فرزانگانم
خوشا ویرانه و دیوانهای چند
دل ما گر رود از دست غم نیست
ز ملک شاه کم ویرانهای چند
مباد آسیب شمع انجمن را
چه باک ار جان دهد پروانهای چند
نشاط آخر برون نِهْ گامی از خویش
تو خود پابست این غمخانهای چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب از تو وز شکر پیمانه ای چند
رخ از تو وز ختن بتخانه ای چند
چو در پیمودن آری خرمن حسن
روان کن سوی ما پیمانه ای چند
درازی هست در موی تو چندان
[...]
نگویم دور زد پیمانه ای چند
شد از صهبا تهی میخانه ای چند
بگرد هم پی درمان هم لیک
چه تدبیر آید از دیوانهای چند
فزاید کاش آن آهی که هر شب
ازو روشن شود کاشانهای چند
نیاساید دلی یارب کزان هست
[...]
شدن همصحبت دیوانهای چند
حقیقت جستن از افسانهای چند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.