حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید
حجت است آن که بگفتار پدیدار آید
سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی
من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست
هر چه دردل گذرد به که بگفتار آید
خیل شه خانه ی درویش بهم در شکند
چه عجب سینه گر از مهر تو افکار آید
وقت در صحبت یاران مده از دست نشاط
این نه یاریست که چون رفت دگر بار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و نیازمندی شاعر به بیان حقیقی و عاطفی است. شاعر میگوید که خواستهای دارد اما نمیتواند آن را به کلمات بیان کند. او تأکید میکند که سخن باید از دل بیاید و نه تنها از زبان. شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق و احساسات واقعی باید در دل احساس شود و در گفتار نمایان شود، نه صرفاً با کلمات. در نهایت، او از اهمیت همراهی واقعی با دوستان و یاران در زندگی یاد میکند و نشان میدهد که لحظات خوش باید مورد استفاده قرار گیرد زیرا ممکن است دیگر برنگردند.
هوش مصنوعی: من نیاز و خواستهای دارم و نمیخواهم در این مورد به سخن بپردازم، چرا که تنها كسی میتواند به آن پاسخ دهد که از راه عمل و وجود واقعیاش نمایان شود.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از اصل و بنیاد وجود من است، نه اینکه از جایی که تو هستی. درباره تو نمیتوانم چیزی بگویم که شایسته و مناسب باشد.
هوش مصنوعی: باید به احساسات قلبی احترام گذاشت و به آنها توجه کرد، زیرا برخی از چیزهایی که در دل میگذرد بهتر است که گفته نشوند.
هوش مصنوعی: جمع زیادی از مردم دنیا برای نابودی خانه یک درویش به هم میریزند؛ ولی چه عجیب است که اگر سینهام از عشق تو پر شود، افکارم تغییر پیدا میکند.
هوش مصنوعی: در زمان گفتوگو با دوستان، لحظههای شاد را از دست مده. این ارتباط از آن دسته روابطی نیست که بعدها دوباره به دست آوری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
به همه حال اسیری که ز بندی برهد
[...]
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید
روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید
صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد
خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید
تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف
[...]
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید
گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود
گر گلستان جمال تو به گلزار آید
عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک
[...]
چند نومید ز کوی تو دل زار آید
چون تهیدست که از میکده هشیار آید
خار پا در ره ادبار ز دامن روید
سر سودا زده در جیب بدیوار آید
فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه
[...]
زور دستان بنهد زال صفت زار آید
هر که در رزمگه رستم سردار آید
اولین تاز و گزندی که به سهراب رسید
به تهمتن ز تو در پهنه پیکار آید
شوکت چشم سیه را چه زیان از خط سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.