گنجور

 
نشاط اصفهانی

سلسله ای ساخته کاین جعد موست

وقت دلی خوش که گرفتار اوست

ابرو و مژگانش چو ترکان شوخ

تیغکش و تیز زن و فتنه جوست

دلبر بزم است و دلاویز رزم

سرکش و پرخاشگر و تند خوست

عشق منش بر سر مهر آورد

نرم کند آتش اگر سنگ و روست

حاجت مطرب نبود تا بزم

شاهد شیرین سخن بذله گوست

پای بگل ماند براهش نشاط

وقت سری خوش که بر آن خاک کوست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
حکیم نزاری

دشمنی خود کار چرخ تند خوست

هرگز از دشمن نیاید بوی دوست

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
جلال عضد

یا رب آن ماه است یا رخسار دوست

یا رب آن سرو است یا بالای اوست

بعد ازین جان من و سودای او

گر برآید بر من از عشقش نکوست

وه! که باد صبح جانم تازه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه