یا رب آن ماه است یا رخسار دوست
یا رب آن سرو است یا بالای اوست
بعد ازین جان من و سودای او
گر برآید بر من از عشقش نکوست
وه! که باد صبح جانم تازه کرد
ای نسیم صبحگاهی این چه بوست
بی خطایی دور راند این چه طبع
بی گناهی خشم گیرد این چه خوست
ای عزیزان! الغیاث از جور یار
وی مسلمانان! فغان از دست دوست
این دل مجروح سرگردان من
در خم چوگان او مانند گوست
عکس رنگ روی او در چشم من
راست همچون لاله ای برطرف جوست
غنچه حُسنش هنوز آبستن است
صبر کن تا گل برون آید ز پوست
دوست ترک دوستان کرد و برفت
خاطر ما همچنان در جُست و جوست
ریختی خونم پشیمانی چه سود
فکر آن دم کن که آب اندر سبوست
جز حدیث عشق در گوش جلال
در نمی گیرد چه جای پندگوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خواه دشمن گیر اینجا خواه دوست
جمله را گردن به زیر بار اوست
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
دشمنی خود کار چرخ تند خوست
هرگز از دشمن نیاید بوی دوست
آنچه نگذارد تو را جز سوی دوست
مغز دانش آن بود بگذر ز پوست
دردم او دادست و درمانم از اوست
چاره ی دردم که جوید غیر دوست
گر کند با من جفا آن بی وفا
بد نباشد هر چه زو آید نکوست
تا توانایی بود جورش به جان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.